گناهکار part
( گناهکار ) ۸۷ part
هندزفری در گوش توی پیاده رو قدم میزد ورزش صبحگاهی عادت روز مرگی هایش بود با لباس ورزشی و کفش اسپرت پسرانه آهسته میدوید
ون مشکی با سرعت به شدت زیادی کنارش ایستاد به قدری نزدیکش ایستاد که یون بیول چند قدمی به عقب برداشت چند مرد کت شلوار پوش مشکی
از ون پیاده شدند به خوبی معلوم بود مصلح هستند مشکوک نگاه کرد و هندزفری رو از گوشش بیرون کشید
آنها به سمتش آمدند یون بیول عصبی گفت : شما کس هستید
اما آن مرد کت شلوار پوش کت اش رو کمی کنار زد و اسلحه اش را نشانش داد با پوزخندی گفت : سئو یون بیول یا پارک یون بیول فکردی میتونی پولا رو بگیری و بعد در بری
لحظه ای به یادش آمد اینا گانگسترای بودند که ازشون پول گرفته بود به کل یادش رفته بود آهانی کرد و نجوا کرد : اووو به کل یادم رفته بود بعد از تصادفم و این مسأل فراموش کرده بودم
مرد مصلح عصبی گفت : تا دو ساعت دیگه اگه دو برابر پولی که ازمون گرفتی رو ندی ملاقات بعدی پدر پولدار پارک جیمین باهات توی قبرستون میشه پس هر چه زودتر جورش کن
یون بیول به رفتن آنها نگاه میکرد با گذاشتن هندزفری در گوشش کلافه زیر لب غرید : خدایا یا منو از این دنیا خلاص کن یا دنیا رو از من
خنده ای از سر عصبانیت کرد و درحین نگاه کرد به آسمان زمزمه کرد : نه من که چیزی نشنیدم هیچی نشده نه نشده ..
دستی به موهایش کشید و روی چشم هایش ریخت شون به دنبال راه چاره ای میگشت
...
یونیفرم مدرسه ای به تن کرده و با عجله از پله ها پایین آمد
سریع کوله پشتی اش رو از روی مبل قاپید قدمی برداشت اما صدای مادرش باعث ایستادنش شد به سمتش چرخید با لحن مشکوکی گفت : کجا با این عجله
یون بیول: مدرسه ... آره میرم مدرسه
جیمین هم به جمع آنها اضافه شد بلافاصله با بیخالی گفت : اگه میدونستم انقدر کشت و مرده مدرسه ای زودتر بهت این پیشنهاد رو میدادم که بری
یون بیول روبه مادرش گفت : باید زودتر برم دنبال گوئون تا دیره نشه روز اول
ات به سمته پسرش آمد و دست روی لپش گذاشت با لحن بچه گونه ای گفت : بدو برو تا دیر نشه پسرم
یون بیول با عجله پا به فرار گذاشت جیمین که به خوبی متوجه بود داره چیزیو مخفی میکنه مردا از کارای همدیگه سر در می آوردن به سمته همسرش رفت و پر عجله گفت : شماره این دوست یون بیول گوئون رو داری
ات : آره دارم چرا میخواهیش
جیمین : آره لازمش دارم
گوشی اش را سمته همسرش گرفت و منتظر موند یکم بعد گوشی را به دستش داد ات دستی روی ساعد دست جیمین گذاشت و گفت : جیمین چیزی شده چرا شماره گوئون رو گرفتی
هندزفری در گوش توی پیاده رو قدم میزد ورزش صبحگاهی عادت روز مرگی هایش بود با لباس ورزشی و کفش اسپرت پسرانه آهسته میدوید
ون مشکی با سرعت به شدت زیادی کنارش ایستاد به قدری نزدیکش ایستاد که یون بیول چند قدمی به عقب برداشت چند مرد کت شلوار پوش مشکی
از ون پیاده شدند به خوبی معلوم بود مصلح هستند مشکوک نگاه کرد و هندزفری رو از گوشش بیرون کشید
آنها به سمتش آمدند یون بیول عصبی گفت : شما کس هستید
اما آن مرد کت شلوار پوش کت اش رو کمی کنار زد و اسلحه اش را نشانش داد با پوزخندی گفت : سئو یون بیول یا پارک یون بیول فکردی میتونی پولا رو بگیری و بعد در بری
لحظه ای به یادش آمد اینا گانگسترای بودند که ازشون پول گرفته بود به کل یادش رفته بود آهانی کرد و نجوا کرد : اووو به کل یادم رفته بود بعد از تصادفم و این مسأل فراموش کرده بودم
مرد مصلح عصبی گفت : تا دو ساعت دیگه اگه دو برابر پولی که ازمون گرفتی رو ندی ملاقات بعدی پدر پولدار پارک جیمین باهات توی قبرستون میشه پس هر چه زودتر جورش کن
یون بیول به رفتن آنها نگاه میکرد با گذاشتن هندزفری در گوشش کلافه زیر لب غرید : خدایا یا منو از این دنیا خلاص کن یا دنیا رو از من
خنده ای از سر عصبانیت کرد و درحین نگاه کرد به آسمان زمزمه کرد : نه من که چیزی نشنیدم هیچی نشده نه نشده ..
دستی به موهایش کشید و روی چشم هایش ریخت شون به دنبال راه چاره ای میگشت
...
یونیفرم مدرسه ای به تن کرده و با عجله از پله ها پایین آمد
سریع کوله پشتی اش رو از روی مبل قاپید قدمی برداشت اما صدای مادرش باعث ایستادنش شد به سمتش چرخید با لحن مشکوکی گفت : کجا با این عجله
یون بیول: مدرسه ... آره میرم مدرسه
جیمین هم به جمع آنها اضافه شد بلافاصله با بیخالی گفت : اگه میدونستم انقدر کشت و مرده مدرسه ای زودتر بهت این پیشنهاد رو میدادم که بری
یون بیول روبه مادرش گفت : باید زودتر برم دنبال گوئون تا دیره نشه روز اول
ات به سمته پسرش آمد و دست روی لپش گذاشت با لحن بچه گونه ای گفت : بدو برو تا دیر نشه پسرم
یون بیول با عجله پا به فرار گذاشت جیمین که به خوبی متوجه بود داره چیزیو مخفی میکنه مردا از کارای همدیگه سر در می آوردن به سمته همسرش رفت و پر عجله گفت : شماره این دوست یون بیول گوئون رو داری
ات : آره دارم چرا میخواهیش
جیمین : آره لازمش دارم
گوشی اش را سمته همسرش گرفت و منتظر موند یکم بعد گوشی را به دستش داد ات دستی روی ساعد دست جیمین گذاشت و گفت : جیمین چیزی شده چرا شماره گوئون رو گرفتی
- ۵.۵k
- ۱۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط