خوناشامجذابمن

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻
#پارت16

که با صدای خنده هاشون به خودم اومدم

چندتا فوش زیر لب بهشون دادمو رومو برگردوندم اونور

«ویو یوری»

میخواستم ات رو بترسونم.
چون میدونستم از سوسکو و حشره به طرز وحشتناکی میترسه.

پس با دیدن اون وسیله عجیب غریب گفتم حشرست

جوری جیغ زد که صداش تو کل قصر پیچید.

و همینم باعت شد شلیک خنده های منو یونا شروع بشه.

بعد چند دقیقه خندیدم احساس کردم دیگه نفس کم اوردم از بس خندیدم. اشکامو که برای خنده های بسیار رو گونم ریخته بودو پاک کردمو دوباره زدم زیر خنده.

میدونستم تلافی میکنه.
پس خودمو برای هرچیزی اماده کردم.

«1 هفته بعد»

الان حدود یک هفته گذشته و ما هنوزم توی این عمارتیم.، عمارت خوناشام ها

دروغ چرا ولی یکم بهمون خوش میگذشت البته اگه بشور و بساب هارو فاکتور میگرفتیم

توی این یک هفته با آنا دوست شدیم. دختر خیلی خونگرم و مهربونه.

یکی از خدمه های اینجاست و خون اشامه
ازش درمورد خوناشام ها پرسیدم و با چیزهایی که گفت: ••••

رسما برگام ریخت

درمورد قدرتاشون میگفت.
درمورد اینکه میتونن تلپورت کنن

و درمورد خون خوردنشون که.....

از اسمش معلوم بود خوناشام

همینطور چندش ترین و وحشتناک ترین بخش حرفاش
دیدگاه ها (۰)

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت17بازم سخت بود که باور کنم یه نیمه خ...

درسته خیلی هیت میخوره ولی واقعا زیباست. اسم: رقابت، دوستانه.

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت15همین که بیرون اومدیم دیدم 2 تا پسر...

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت14«ویو تهیونگ» سعی کردم افکار توی ذه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط