وقتی که دختر عموش بهت تهمت زد و اون تو رو زد

وقتی که دختر عموش بهت تهمت زد و اون تو رو زد
پارت ۱

امروز وقتی که کوک بعد از دو روز از ماموریت برگشت و من بهش گفتم که امشب ساعت ۷ خونه ی مامانت اینا دعوتیم و همه هستن

بعدش کوک رفت و خوابید و من نشستم پا گوشی

ساعت ۶ شد و من داشتم آماده میشدم و کوک هم آماده بود تو ی راه هیچ حرفی باهم نزدیم تا این که رسیدیم

وقتی از در وارد شدیم اون عجوزه رو دیدم که هنوز نرسیده چسبید به کوک و ی نگاهی هم به من کرد و با کوک رفت

رفتم و با همه احوال پرسی کردم و مامان کوک گفت که بریم بشینیم سر میز شام آماده هست

بعد از این که شام خوردیم رفتیم تو پذیرایی

سرم تو گوشی بود که یهو لونا ( دختر عموی کوک) اومد کنارم نشست و باز دم گوش من وراجی کردن تا این که کوک اومد ( کوک رفته بود با پدرش درمورد باند حرف بزنه ) و لونا بلد شد و گفت ات بس کن تا کی میخای باهام بد رفتاری کنی و کتکم بزنی من میخواستم باهات دوست بشم اما تو باهام بد رفتاری میکنی (باداد)

همه داشتن به لونا نگاه میکردن و وقتی حرفش تموم شد همه ی نگاه ها به من افتاد و مامان کوک بهم گفت

ات واقعا که مگه لونا چکار کرده بود که تو کتکش زدی ها ( با تاسف )

مامان لونا که تا الان داشت با پوزخند به من نگاه میگرد قیافه اش رو تغییر داد و گفت

من به دخترم گفتم که باهات خوب باشه اما تو با چه جرعتی دست رو دخترم بلد کردی ( باداد)

وقتی حرف های مامان لونا تموم شد کوک با عصبانیت سمت من اومد و ی سیلی ی محکم بهم زد که از روی مبل افتادم و اشک تو ی چشمام حلقه زد و گفت

تو چه طور جرعت کردی که دختر عمو ی منو کتک بزنی ها ( با عربده )

من هنوز توی شک بودم آخه این اولین باری نبود که لونا بهم تهمت زده و کوک هم مثل همیشه به حرف های لونا اعتماد داشت و باید بگم که به لونا بیشتر از من اعتماد داشت و این منو ناراحت می‌کرد

با عصبانیت از روی زمین بلند شدم و با نفرت به کوک و لونا نگاه کردم و به کوک گفتم

واقعا تو هنوز به حرف های این عنتر اعتماد داری

همون لحظه لونا بهم سیلی زد و گفت

عنتر خودتی اسمت رو روی من نزار

به کوک نگاه کردم دیدم داره با لبخند به لونا نگاه میکنه و برگشت و به من گفت

این اسم برازنده ی خودته و دیگه نبینم که به دختر عموم بی احترامی کنی یا فهمیدی ( با سردی و عصبانیت )

تو ی شک بودم که کوک دوباره گفت

فهمیدی ( با داد )

بعدش دسته منو محکم گرفت و سمت در رفت و هلم داد بیرون و به راننده گفت که منو به خونه ببره

وقتی به خونه رسیدم ی دل سیر گریه کردم

الان یک هفته از اون اتفاق گذشته و معلوم شده که لونا دروغ می‌گفته و کوک هم خیلی از کارش پشیمونه

ادامه دارد

اگه لایک های این پست به ۱۰ تا برسه پارت بعدی رو میزارم
دیدگاه ها (۲)

ته و نامی برگشتن🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳

پارت ۲ بعد اون اتفاق تصمیم گرفتم که ی مدت هم با کوک و هم با ...

بچه ها میخام ی فیک رو شروع کنم موافقین یا نه تو کامنتا بگید

عشق چیز خوبیه پارت ۵ که یهو یه پسری رو دیدم که قیافش برام اش...

my baby girlPart;33season;2________________________________ل...

عشق چیز خوبیه پارت ۴ صبح از خواب بلند شدم یکی که بهش میومد س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط