پارت

#پارت۳۶
#کرم
صدای کیان اومد که گفت:مامان اینجا چ خبره معلوم هست چی میگین
خاله جیدا:بسته کیان فعلا چیزی نپرس
برگشتم سمت مادر جون واروم و با حرص بهش گفتم:زمرد سلطان همینو میخاستی،میخاستی دختره جلوی همه سکه یه پولت کنه واقعا فک کردی این دختر مغرور خیلی راحت میگه چشم هر چی شمابگین،واقعا نمیفهمم حتی زحمت ندادین به خودتون که به من بگین چ خبره و میخاین چیکار کنین
مادر جون:بسته کرم الان وقت این حرفا نیست بیشتر از این ابرو ریزی نکن
ساکت شدم از اونجا دور شدم ورفتم پیش بچه ها
سهیل:کرم داداش اینجا چ خبره؟؟
+نپرس چون خودمم نمیدونم
سها:مادرجونت اینقده از دیشب به این دختره بها داد همینو میخاست
+بس کن سها حوصله ندارم
سها:یعنی چی اخه درکشون نمیکنم یعنی تو واقعا به عنوان یه ادم حق انتخاب نداری؟
+میبینی که ندارم،پس اینقده رو مخ نرو
سها:خیلی خب باشه عزیزم تو اروم باش
اونم ساکت شد و دیگه کسی تا اخر شب حرفی در این مورد نزدوقتی مهمونا رفتن ما هم رفتیم داخل عمارت که کیان یهو عین بمب منفجر شد و گفت:چرا هیچ کدومتون دهن باز نمیکنه بگه چ خبره،چرا جولیا یهو شد کیانا درکتون نمیکنم ابروی هممون رو جلوی جمع برد
عمو کامران:بس کن کیان
کیان:باباجان شما واقعا نمیفهمین چ ابرو ریزی شد؟؟شما واقعا دخترتون رو نمیشناسید،نمیدونید کیانا چ اخلاق مزخرفی داره و چقد مغروره،واقعا فک کردید با دوکلمه حرف قبول میکنه اونم چیزی که به ایندش مربوط؟؟؟ #loveintime
لطفا به اشتراک بزارید👆🙏
@roman._.loveintime
دیدگاه ها (۱)

#پارت۳۷مامان جون:جیدا تو گفتی باهاش حرف زدی پس چی شد؟خاله جی...

#پارت۳۸داشتم لباسمو عوض میکردم که گوشیم زنگ خورد،سها بود تما...

پارت35 #با این حرفش سکوت عجیبی کل عمارت رو گرفت و همه چشم ها...

پارت34 #وقتی غذامو خوردم برگشتم برم اتاقم اخه امشب هم به دست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط