مهربان بنشین دمی پهلوی من

مهربان بنشین دمی پهلوی من !
باده ای بستان و آن را نوش کن
آتش ِعشقت بسوزاند تنم
بوسه ای ده ، شعله را خاموش کن
دوست دارم بشنوم افسانه ها
قصه ها از ساغر و پیمانه ها
بس حکایتهای شیرین تر ز قند
سر نهادن ها ، به روی شانه ها

یارمن آهنگ نو آغازکن !
یک دری تازه به رویم بازکن!
دیگر از مجنون و ُ از لیلی مگو
بال و پر بگشا ، چو من پرواز کن!

فرصت امروز را ازکف مده
غصه و غم را به پشت سر بنه
مغتنم بشمار این دم را که هست
دل منه بر آنچه هرگز نامده

شورو شوقی گر مهیا گشته است
فرصتی نیکو ، چو پیدا گشته است
شادمان زی ، ور نه آنی بی خبر:
ناگهان دیدی که فردا گشته است!
با تو ام ای عشق من ، رویای من!
غایت آمال من ، سودای من!
ای تو نبض لحظه های خوب من
شوق امروز من وُ ، فردای من

پیش من ای شوخ افسونگر بیا!
بازهم نزدیک و نزدیکتر بیا!
جامی از می بر کف و شیدا بیا!
تا ستانم بوسه ای ، در بر بیا !

@pardis.b.78 💕 @Nadia.rova #P_N💕
دیدگاه ها (۲۱۴)

ای مهربان خدای من امروز با خنده های یکریزیا با قلبی سوخته از...

همیشه خلوت هایی با خودم دارم و دوس ندارم کسی واردشون بشه چیز...

با توامای بهترین رویای منعشق منشالوده دنیای منبا توامای تا ا...

عشقُ از تو یاد گرفتمحِسّ ِ واقعی و راستییار آخرم تو هستیتویی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط