تنها گریه کن

محمد ولی برای اولین بار، حرفم را رد کرد. جواب داد: «مامان جان! ببخشیدا، ولی من این حرف شما رو قبول ندارم. چرا همیشه میگین خوش به حال شماها که مرد هستین و می تونین برین جبهه؟ خدا به اندازه وظیفه هر کسی بهش تکلیف کرده و ازش سوال می‌کنه. شما که خانومی اگه وظیفه‌ت به اندازه دوختن یه درز از لباس رزمنده‌ها باشه و ندوزی، مسئولی؛ من اگه تکلیفم رفتن باشه و نرم. وقتی هر کسی جایی که باید باشه رو خالی بذاره، یه قسمتی از کار جنگ لنگ می‌مونه. کار که برای خدا باشه، دیگه آشپزخونه و خط مقدم نداره. قیچی قند شکنی و چرخ خیاطی و کارد آشپزخونه هم با اسلحه فرقی نمی‌کنه.»

#تنها_گریه_من
روایتی از زندگی اشرف سادات منتظری
مادر شهید محمد معماریان
#اکرم_اسلامی
#انتشارات_حماسه_یاران
دیدگاه ها (۰)

خدا خانه دارد

شرحی بر دعاهای روزانه حضرت زهرا

یادداشت های یک پزشک جوان

فواره‌ی گنجشک‌ها

جراحی درد داره !!!و کدوم آدم عاقلی می ره از یه "" معتاد "" م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط