باور نداشتم که زنی بتواند

باور نداشتم که زنی بتواند
شهری را بسازد و به آن
آفتاب و دریا ببخشد و تمدن.
دارم از یک شهر حرف می‌زنم!
تو سرزمین منی
صورت و دست‌های کوچکت،
صدایت،
من آنجا متولد شده‌ام
و همان‌جا می‌میرم!
دیدگاه ها (۱)

می شود فقط کمیمواظب احساس من باشیتا از بيم دلتنگی پر پر نشود...

تو با کدام زبان صدایم می‌زنیسکوت تو را لمس می‌کنمبه من که نگ...

هر شب خيال ميكنم دارمَت...كنارِ خودم...برايت چاى ميريزم وشرو...

آرامشم باش وبا آغوشتخیالی ازشب بوسه هایت را روی گونه هایم به...

سلام ، بعضی یا شایدم....بیشتر کار اشتباه انجام میدیم بعد توج...

هنوز هیچی نشده شروع کردم

A girl from tomorrow(part 8)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط