love Between the Tides

love Between the Tides²²
این پارت حذف شده بود

تهیونگ: الان کجا میخوای بری؟
ا/ت: خوابگاه
تهیونگ: باشه
چند دقیقه بعد
تهیونگ: رسیدیم
ا/ت: ببخشید آقای کیم من تو این مدت خیلی شمارو اذیت کردم
تهیونگ: نه تو با دانشجو های دیگه برای من فرق داری یه دانشجوی عادی نیستی
این حرفش قلبم رو به لرزه انداخت هم میخواستم دلیلش رو بدونم هم نمیخواستم
ا/ت: خدافظ
چیزی نگفتم و رفتم داخل اتاق خوابگاه
دوهی: خوبی؟
ا/ت: آره
کتاب هایی که میخواستم بخونم رو آماده کردم ولی اقای کیم از ذهنم بیرون نمیرفت ذهنم پر از سوال بود که به نتیجه ای نمیرسیدم
من چرا با بقیه دانشجو ها فرق دارم؟اصلا امروز چی میخواست بگه؟ نکنه عاشقم شده
اگر اینطور باشه که خیلی خوبه... نه ا/ت به خودت بیا تو حق داری با کسی بازی کنی اصلا عشق چیه عشق که وجود نداره...
بزار ازش بپرسم گوشیم رو برداشتم خواستم بهش پیام بدم... نه ولش کن اگر بپرسم بعد جواب خوبی نده چطور میتونم تو دانشگاه باهاش روبرو بشم پس نباید دیگه بهش نزدیک بشم سومین هم یادش رفته تا ماه بعد... بعد از اینکه درسام رو خوندم رفتم وسایلم رو جمع کردم چون قرار بود فردا برگردم خونه (یه شهر دیگه) پیش مامانم...

تهیونگ
تهیونگ: مامان
م.ت: جانم
تهیونگ: یادت به خانواده پارک میاد
م.ت: پارک؟
تهیونگ: آره همسایمون
م.ت: اره یادم میاد چطور؟
تهیونگ: یادت میاد یه دختر داشت به اسم ا/ت درسته؟
م.ت: آره خب..
تهیونگ: دانش آموزم هست
م.ت: عهه جدی؟ دانش اموزته؟
تهیونگ: آره
م.ت: خب یه روز بیار ببینمش
تهیونگ: اون نمیدونه من تهیونگم
م.ت: خب بهش بگو
تهیونگ: میخوام برم به دیدن مامانش
م.ت: مامانش؟
تهیونگ: آره این شهر نیستن دوهی تو خوابگاه ا/ت هست دیشب تا صبح داشت حرف میزد که حتی کفت خانواده ا/ت هم زندگی میکنند
م.ت: فداش بشم چه قدر دلم براش تنگ شده
تهیونگ: برای ا/ت
م.ت: نه نوم رو میگم دوهی
تهیونگ: اها همین دیگه خواستم بگم که میرم شهرستان برای دیدنشون
م.ت: شمارش هم بگیر بهم بده
تهیونگ: چشم..

فردا
تهیونگ
رسیده بودم و از پرسیدن از همسایه ها تونستم خونه رو پیدا کنم در زدم
اما استرس داشتم که چی بگم
در باز شد
م: سلام
تهیونگ: سلام
وایی این همون خاله بود تغییری نکرده بود هنوز زیبا بود مثل دخترش
تهیونگ:خاله خوبی؟
م: شما؟
تهیونگ: میتونم بیام داخل توضیح بدم خوشحال میشید
م: باشه
رفتیم داخل
م: خب پسرم بگو کی هستی من حافظم خوب نیست
تهیونگ: نه خاله من رو خیلی وقت پیش دیدید برای الان نیست
م: خب جانم بگو دیگه پسرم
تهیونگ: من کیم تهیونگم پسر خانواده کیم همسایه قدیمی شما
م: کیم تهیونگ؟ واییی پسرم چقدر بزرگ شدی چقدر خوشتیپ جذاب وایی عزیزممم خوبی؟
تهیونگ: ممنون
م: وایی خیلی گذشته چطور من رو یادت میاد
تهیونگ: ولی شما هنوز مثل قبل خوشگل هستید
م: وایی نگو دیگه من پیر شدم
تهیونگ: نه خاله جان اصلا انگار ۲۰سالتونه
م: 😊 اومدی که بمونی نمیخوای بری که؟
تهیونگ: تا شب هستم
م: از سئول اومدی؟
تهیونگ: آره
م: وایی خب تا شب خیلی کمه نه خاله باید بمونی تا اخر هفته بمون
تهیونگ: نه خیلی زیاده شاید تا فردا
م: وایی از خوشحالی نمیدونم چیکار کنم میرم قهوه بیارم دهنمون خشک شد

ا/ت
شوق دیدن مامانم رو داشتم کلید رو زدم داخل در و درو باز کردم
ا/ت: مامانننن
صدام بلند بود اما گویا مامانم صدام رو نمیشنید
رفتم نزدیک تر صدای پسری آشنا رو میشنیدم رفتم نزدیک تر
(اره خاله مامانم خوبه خیلی دوست داشت بیاد اما نتونست)
ا/ت: کیم تهیونگ؟ اون اینجا چیکار میکنه نکنه اومده با مامانم حرف بزنه راستی راستی عاشقم شده الان میخواد به خانوادم نزدیک بشه هفته بعد سال بعد بچه... نه ا/ت این چیه داری فکر میکنی داری توهم میزنی ولی اون اصلا اینجا چیکار میکنه...
رفتم داخل
ا/ت: مامان من اومدم
م: وایی ا/ت اومد
مامانم اومد با سرعت بغلم کرد
م: وایی عزیزم اگر بفهمی کی اومده تعجب میکنی کسی که اصلا فکرش رو نمیکنی
یعنی خودش رو با چه عنوان به مامانم معرفی کرده؟
استادم؟ یا کسی که دوسم داره؟
اصلا چرا باید استادم بیاد مگه استاد باید بره خونه دانش اموزش
م: بیا پسرم
تهیونگ: سلام
ا/ت: کیم تهیونگ(با لکنت)
م: میشناسیش؟
ا/ت: آره

#فیک
#سناریو
#taehyung
#تهیونگ
#فیکشن
#رمان
#عشق_بین_جزر_و_مد
دیدگاه ها (۱۳)

لینک ناشناس 👇🏻👇🏻https://harfeto.timefriend.net/1763740982588...

love Between the Tides²⁴تهیونگم: خوش گذشتتهیونگ: آره خیلی خو...

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

love Between the Tides²¹ا/ت: مامان میخوام با گوگولی بازی کنی...

Between the Tides³²یک هفته بعد تهیونگتو دفترم بودم تق تق تق ...

love Between the Tides³⁴شب برگشتم خونه ا/ت: تهیونگ تهیونگ: ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط