پارتهجدهم
#پارت.هجدهم
از زبون #رویا
+لوهان من میترسم
لو:هیچی نیس نگران نباش
+باشه...راستی لوهان
لو:چیه؟؟
+میشه به سهون بگی با سیلدا مهربون تر بشه؟؟
لو:باشه بهش میگم
+ممنون
لو:خواهش
+جججییغغغغغ
لو:چیشد؟؟
نمیتونم یدفعه پام به چی گیر کرد و زیر پام خالی شد یه جیغ بلند کشیدم
لو:رویا کوشی؟؟
+اینجام
افتاده بودم تویه گودال
+ااااخخخ درد دارم
لو:هیچی نیست الان میارمت بیرون
یدفعه از با دستاش یه پله یخی درست کرد اومد تو گوداله همینجوری با دهن باز نگاهش میکردم
لو:چیه نمیدونستی منم قدرت دارم؟؟
+نننهه
لو:اینجوری نگاه نکن ادم میترسه
+باشه
لو:خوب بریم
+مچ پاهام درد میکنه نمیتونم بلندشم
لو:میشه بغلت کنم؟؟
+اااممم باش
اومد و یه دستشو گذاشت زیر کتفم و یه دستش و زسر زانوم برای اینکه تعادل و حفظ کنم دستامو دور گردنش حلقه کردم از پله یخی که درست کرده بود رفت بالا اروم توی جنگل راه میرفت کم کم تو بغلش خوابم گرفت...
از زبون #مبینا
از دستم خون زیادی رفته بود
+چان
چانی:چته؟؟
+دسته من زخمی شده خون ازش رفته
چانی:پس بوی خون از توعه
+اره
برگشت سمتم و به دستم نگاه کرد چشماش از تعجب گرد شد خیلی پوکر نگاش کردم که با چشمای افتاده نگام کرد بعد دستشو گرفت بالا دوباره اتیش روشن شد
+جججججیییغغغغغغ
چانی:ببند کاری با تو ندارم که
+نداشته باشی بازم که من میترسم
چانی:😐😐😐
+لعنت بهت
چانی:یکاری نکن که زنده زنده بسوزونمتا
+تو بیخود میکنی
چانی:ایح حالم بهم خورد عوق🙊
+بترکی ایشالله
چانی:باشه بابا زر نزن راه بیوفت
+خودت زر نزن نکبت
چانی:با من بحث نکنا عواقب بدی داره
+اوکی فقط بریم از دستت راحتشم
چانی:بریم
اروم پشت سرش راه افتادم ههووففف میسوخت دستم اینکه زنده بمونم احتمالش صفردرصده...
ادامه دارد...💕
از زبون #رویا
+لوهان من میترسم
لو:هیچی نیس نگران نباش
+باشه...راستی لوهان
لو:چیه؟؟
+میشه به سهون بگی با سیلدا مهربون تر بشه؟؟
لو:باشه بهش میگم
+ممنون
لو:خواهش
+جججییغغغغغ
لو:چیشد؟؟
نمیتونم یدفعه پام به چی گیر کرد و زیر پام خالی شد یه جیغ بلند کشیدم
لو:رویا کوشی؟؟
+اینجام
افتاده بودم تویه گودال
+ااااخخخ درد دارم
لو:هیچی نیست الان میارمت بیرون
یدفعه از با دستاش یه پله یخی درست کرد اومد تو گوداله همینجوری با دهن باز نگاهش میکردم
لو:چیه نمیدونستی منم قدرت دارم؟؟
+نننهه
لو:اینجوری نگاه نکن ادم میترسه
+باشه
لو:خوب بریم
+مچ پاهام درد میکنه نمیتونم بلندشم
لو:میشه بغلت کنم؟؟
+اااممم باش
اومد و یه دستشو گذاشت زیر کتفم و یه دستش و زسر زانوم برای اینکه تعادل و حفظ کنم دستامو دور گردنش حلقه کردم از پله یخی که درست کرده بود رفت بالا اروم توی جنگل راه میرفت کم کم تو بغلش خوابم گرفت...
از زبون #مبینا
از دستم خون زیادی رفته بود
+چان
چانی:چته؟؟
+دسته من زخمی شده خون ازش رفته
چانی:پس بوی خون از توعه
+اره
برگشت سمتم و به دستم نگاه کرد چشماش از تعجب گرد شد خیلی پوکر نگاش کردم که با چشمای افتاده نگام کرد بعد دستشو گرفت بالا دوباره اتیش روشن شد
+جججججیییغغغغغغ
چانی:ببند کاری با تو ندارم که
+نداشته باشی بازم که من میترسم
چانی:😐😐😐
+لعنت بهت
چانی:یکاری نکن که زنده زنده بسوزونمتا
+تو بیخود میکنی
چانی:ایح حالم بهم خورد عوق🙊
+بترکی ایشالله
چانی:باشه بابا زر نزن راه بیوفت
+خودت زر نزن نکبت
چانی:با من بحث نکنا عواقب بدی داره
+اوکی فقط بریم از دستت راحتشم
چانی:بریم
اروم پشت سرش راه افتادم ههووففف میسوخت دستم اینکه زنده بمونم احتمالش صفردرصده...
ادامه دارد...💕
- ۱۷.۸k
- ۲۰ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط