بر این سبز ایوان نه مهرم نه ماهم

.
بر این سبزْ ایوان، نه مهرم نه ماهم
فروغ از حضور تو دارد نگاهم

شرابی‌ست از عشق در جامِ جانم
که افکنده پرتو به چشم سیاهم

کلامم از آن شد به گرمی چو آتش
که بر عشق سوزنده آمد گواهم

جدا از تو، چون شعله پیچان به خویشم
به‌سر می‌رود روز و شب دودِ آهم

صبوری در آتش کجا می‌توانم؟
فغان گر برآرَم ، نباشد گناهم

قدم در رهِ عشق محکم نهادم
همین است مقصد، همین است راهم

من آن ریشه در خاکْ سروِ بلندم
مپندار در باغِ گیتی گیاهم

برآرَد ز سازِ دلم صد ترانه
نوازد اگر دست تو گاه‌گاهم...

#عادل‌دخت_خلعتبری
دیدگاه ها (۱)

.تا به کِی شعر، که هیچش نخرند؟تا به کِی ذوق، که تحقیر کنند؟ت...

#فانتزی

.نمک بپاش بر این زخم لاعلاج، رفیق!بمان که تازه بمانند زخم‌ها...

.حالا که خواب رفته دلم، بی‌صدا بروآرام رد شو از من و بی‌اعتن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط