سرنوشت متصل

سرنوشت متصل2
Part 27
× هه بعد این همه دوستی فکر نمیکردم اینقدر نسبت بهم شک داشته باشی (نیشخند)
_ پس چی شدههههه (داد جدی عصبی)
× بابا من کاری نکردمممممممم(داد عصبی) فقط چند تا چیز و بهش نگفتم چون میترسیدم میفهمی؟ میترسیدم
از عصبانیت مشت میزنه به دیوار که خون میاد *
_ تهیونگ (نگران ترسیده)
چت شده پسر؟
× همش تقصیر توعه کوک یکاری با من کردید که فوبیا دارم و میترسم نزدیک هر دختری میشم میفهمی؟ من از اوینم میترسمممممم (داد)
_ اروم باش
تهیونگ و بغل میکنه و تهیونگ گریه میکنه *
پایان فلش بک*
ویو کوک*
هوفف اون احمق همه رو نگران خودش کرده
باید همراه لیام میرفتیم کلانتری پس حاضر شدم و صبحونه رو خوردیم و راه افتادیم
تو ماشین حرفی نزدیم تا رسیدیم
_ بپر پایین پسر
#بال ندارم بپرم (سرد) از ماشین پیاده شد*
_ الحق که غد و تخسی (تو دلش)
علامت سرگرد کلانتری(&)
&اقای جئون متاسفانه خانم نایون از دست همکارای ما فرار کردن و ما برای پیدا کردن ایشون به شما نیاز داریم
_نقشه چیه؟
&خانمتون
#بله؟ کنجکاو
& خانم جئون و تو معرض دید بزارید ولی نگران نباشید همکارای ما مواظب همسرتون هستن ظرف بیست و چهار ساعت
_ ریسک دارید میکنید
& ما اموزش دیده ایم و سلامت خانم جئون تو اولویت ماست پس لطفا نگران نباشید
_باش
#همین؟ البته از تو بعید نبود
_(اخم)
&خب میتونید مرخص بشید
_ممنون بریم لیام
جلوی در کلانتری *
#من میرم جایی خدافظ
_ امروز رونا از بیمارستان مرخص میشه زود بیا خونه
# خیله خب رفت*
_ مادرت هرچقدرم غذا بهت داده ادب بهت نداده
*فلش بک به بیمارستان
تق تق صدای در زدن
~ بله؟
_ بح بح خانومای گرامی چه خبر؟
+ خوبیم مرسی شماها حالتون خوب بود؟
_ ما؟ اره بابا نگران چی هستی
~ اهم تهیونگ خوب بود؟
_ نه (سرد نگاش روی رونا بود)
~ تو یکی چته؟
_ مامانت بهت ادب یاد نداده؟(سرد بلند)
~مگه مانان تو داده؟ بلند
+تمومش کنید اینجا بیمارستانه
ادامه در کامنت ها...

#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
نویسنده
https://wisgoon.com/helena157
ممنون از حمایتتون🍓🤍