♡My charming boss♡

یهو ته دست اتو میگیره و ات رو میکشه سمت خودش
و ات میفته روی ته

ات: هوووو چته

ته: الان باید احساساتی شه تو چشام زل بزنی


ات: شرمنده داش ما این کاره نیستیم

ته: قلب نداری که

ات: گگگگگگگ


ته: ات

ات: هوم

ته: تا فکرای بدم عملی نشده از رو پام بلند شو

ات: ها ااااا ب ب باشه

ته: ترسیدی

ات: منو ترس

ته: منحرف شدی

ات: من ادم منحرفی نیستم

ته: یه سوال میپرسم پس

ات: بگو

ته: فکر بد دوس داری

ات: اره مثلا بریم پلیسا رو یه جوری ایسگا کنیم که بیفتن دنبالمون

ته: هر فکر بدی رو دوس داری؟

ات: اره چطور؟

ته: فکرای بدی تو ذهنمه

ات: خو به فکر بدت ادامه بده

ته: کارای بد چی؟

ات: انجامشون بده

ته یهو ات رو براید بغل میکنه و میره سمت اتاق

ات: هوووو گاگول بزارم زمین

ته: خودت گفتی انجامشون بده

ات: نه ایننننن

ته ات رو میندازه رو تخت و...(بقیش با خودتون)

ویو صبح•









ادامه دارد....

ببخشید یکم دیر گذاشتم💙

اگه لایک برسه به 25 تا و کامنت برسه با 20 تا اسمات رو میزارم🤍💜🤍💜🤍💜🤍💜🤍💜🤍💜🤍💜🤍💜🤍💜
دیدگاه ها (۲۴)

♡My charming boss♡

𝒮𝓊ℓ𝓉𝒶𝓃 𝒯𝒶𝓉ℓℴ𝓊

♡My charming boss♡

♡My charming boss♡

ات تو باتلاق ذهنی گیر کرده بود این اتفاق برای نمونه ۰۰۹ خیلی...

سناریو بی تی اس

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط