همیشه این سوال ذهن مرا در بر میگیردکه چرا اع

همیشه این سوال ذهن مرا در بر میگیرد:که چـــــــــرا !!!اعتماد نگاه دیگران به تن ِ زن ختم می شود!؟مگر زن خلاصه شده در همین یک بدن؟!دوست دارم تنش را بپوشاند از گل و لای از منفورتریــــن چیزها...... آنگاه دریابم که بـــاز اعتماد نگاه تو به آن ختم می شود؟؟!!!کاش او را برای مهربانی قلبش می خواستــــی...نـــه آنکه فقط شب را با تو به سر کنـــد !!!تو تمام قلب این زن را تسخیــر کردی...ولی فقط پیچ و تاب تنش زیباست؟؟؟چـــــــــــــــــرا لبخنــــــــدش را نمی بینــــــــــــــی که از سردی ِ نگاهت بر روی لبانــــــــــــــش یــــــخ زده . . . .
دیدگاه ها (۶)

در این سرمای استخوان سوز تو در آبروی خیابان چه مشقی می نویسی...

نُت سکوت،یکی از جالب ترین پارادوکس های دنیاست... !توی موسیقی...

بین خودمان باشد من یک زن نیستم من ، سه زنم!.یکیشان شش ساله ا...

هرگز با زنی که نومید گریه می کندنجنگ..صورتش را نمی بینی؟تمام...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط