دستانت بستری از پر

دستانت بستری از پَر
که هنگام غلبه‌ی خستگی بر آن پلک می‌بندم،
دستانت ذات شعرند در فُرم و معنا ...
بی‌دستانت نه شعر بود، نه نثر؛
نه چیزی که به آن ادبیات می‌گویند ..
#0setareh073

#نزار_قبانی
دیدگاه ها (۵)

بزن چنگی به گندمزار گیسویت، مگر قدری زکات خون دل‌های فقیران ...

بوی صُبح می دهیبه خصوص چشمانتچشمانت را که باز می کنیسپیده می...

ﺷﻬﺮت ﻋﺸﻖ ﮐﻨﺪ زﻣﺰﻩ ی ﺣُﺴﻦ ﺑﻠﻨﺪﺷﺪ ز ﯾﻮﺳﻒ، ﺳﺨﻦ ﻋﺸﻖ زﻟﯿﺨﺎ ﻣﺸﻬﻮر#...

از دستِ غیبتِ تو شکایت نمی‌کنم،تا نیست غیبتی نبوَد لذتِ حضور...

🍁🧡#پاییز‌بهاریست‌ک‌عاشق‌شده‌است🧡🍁.#کتاب‌دستانتشاهزاده‌ی کتاب...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط