پارت لونا لج نکن

پارت ۱۱ لونا لج نکن
دراز کشیدم
-فردا صبح
هیونجین داشت بیدارم میکردم بلند شدم و گفتم بله؟ گفت باید بریم مدرسه بلند شدم صورتمو شستم و رفتم تو آشپز خونه خاله داسام/مامانه هیونجین صبحونه رو آماده کرده بود هعی چقد خوب خوش بحال هیونجین ی خانواده داره -صبحونمو خوردم
یونا: هیونجین ..
هیونجین:جانم
یونا: خب .. لباسای مدرسم
هیونجین: فکرشو کرده بودم دیشب ی دونه گرفتم تو اتاقه برو بپوشش
رفتم لباسمو پوشیدم و اومدم تو حال
بیو هیونجین
وای خدایه من واقعا چجور میتونم خودمو کنترل کنم. ولی باید اینکارو بکنم اگه نکنم ممکنه اون احساس امنیت نکنه ..
-یونا از اتاق اومد بیرون
واییی چه خوشگل شدههیتیکسک(عکسشو میزارم)
یونا: سرویس اومد؟
هیونجین: نه هنو
یونا: میشه من تا اون موقع بخوابم
هیونجین: البته برو بخواب
-رفت خوابید
رفت خوابید منم رفتم کیفشو چیدم دیشب براش کتابای جدید گرفتم چون انگاری همه وسایلاشو تو اون خونه ... حالا مهم نیست بعد اینکه کیفشو چیدم رفتم تو اتاق تا کتمو بپوشم. چقد خوشگله واقعا ی روز میگیرمش(پوز خند)
داسام:؟ هیونجینن
یهو به خودم اومدم
هیونجین: ب بلهه
داسام: بیا بیرون ببینم
-رفتم بیرون
داسام : حق نداری کاری به دخترم داشته باشیاا
هیونجین: ها؟
داسام: عروس خودمه
هیونجین: م ماماننن
سرویس اومد رفتم یونا رو بیدار کردم و
هیونجین: یونا(آروم میزنه بش)
یونا: =خواب
هیونجین: (خنده) هی یونا
یونا: چ چیشدهه
هیونجین: سرویس اومده
با صدای خواب آلو باشه ای گفت و بعد رفتیم تو ماشین
یون هو: عه
هیونجین: سلام
سوهو: شما دوتا چرا پیش هم
هیونجین: بخواطر ی موضوعی این چند روز یونا پیش ماس
سوهو: آها (پوز خند)
هیونجین:...
رسیدن
بیو یونا
رفتم تو مدرسه که ماریا اومد سمتم دوویدم بغلش و محکم بغلش کردم
ماریا: هی دختر؟ چیشده مگه چند روز ندیدیم همین دیروز بودا
یونا: ماریاا
دستشو گرفتم و بردمش ی جایه خلوت و بعد نشستیم و من ماحرارو گفتم
ماریا: ج ج جدی خ خب الان اون مرتیکه که اذیتت نکرد (منحرف نشین مثلا اذیت منظورم سربه سر گزاشتن))
یونا: نه اتفاقا نمی‌دونم چجوری خیلی هم باهام بهتر شده
ماریا: خوبه .
ماریا: حالا بیا بریم تو کلاس معلم الان میاد
رفتین تو کلاس نشستیم که دیدم هیونجین اومده دم در رفتم دم کلاس
هیونجین: خوراکی برات آوردم
یونا: برا من؟
هیونجین: اره
یونا: خیلی ممنون
با کیسه خوراکیا رفتن به سمت ماریا
ماریا: اینا چیه؟
یونا: گفتم خیلی مهربون تر شده
ماریا: عجب
یونا: وایی راستی منن (یهویی)
ماریا: وای چته دختر ترسیدم
یونا: ماریا نوار داری؟(آروم)
ماریا: ببین فک نکنم بزا تو کیفمو ی نگاه بندازم...
ماریا: چه خوش شانسی اره دارم بیا
ازش گرفتم و رفتم کارای لازمو انجام دادم... «بچه ها این پارت تموم نشده ادامشو میزارم»
دیدگاه ها (۰)

ادامه پارت۱۱ (آخرین قسمت از فصل۱) لونا لج نکنانجام دادم و بع...

ادامه پارت۱۱ (آخرین قسمت از فصل۱) لونا لج نکنانجام دادم و بع...

بچه ها لونا لج نکن دو فصله و فصل اول 11 قسمته خوبه؟؟؟

پارت ۱۰ لونا لج نکننه مهم نیست.‌..ساعت : 05:00رفتم تو اتاق ی...

معذرت دیر شد مامانم کارم داشت

پارت 13 دیدم.... چند تا دختر روبه روم وایستادن یه دونه از او...

فیک عشق ابدی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط