یک دوست می خواهم از جنس شکوفه های بهارنارنج حیاط خانه پدر

یک دوست می خواهم از جنس شکوفه های بهارنارنج حیاط خانه پدری که بشکفد و عطرش کل لحظه هایم را پر کند؛ برای تمام دیوانه بازی هایمان پایه ثابت باشد؛ روزهای جمعه شانه به شانه ام از مانع های دلتنگی عبور کند و برای بی مزه ترین لطیفه‌هایم قهقهه سر دهد؛ باهیجان از اتفاقات جالب روزانه اش بگوید و لبخندش زخم های تنم را بخیه بزند..
یک رفیق از نوع نابش؛ از همان‌هایی که وقت خندیدن خنده هایش کوک باشد و با گریه ام بغضش گردن کج کند؛ پای خوب بودن و بد بودنم بایستد و پای قول‌هایش سند وفاداری بزند؛ خلاصه که ساده باشد و پیچیده دوست بدارد ....
دیدگاه ها (۸)

دو روز دنیا برام قفس تر از قفسِ...

از خود صبح فقط منتظرم شب بشود تا پتو را بکشم روی سرم گریه کن...

آشتی کردن،بخشیدن،چه واژه های ریاکارانه ای،آدم باید فراموش کن...

«معشوق سابق» پارت شصت و سه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط