Smile of Death

“Smile of Death”

part (10)

از زبان هیکاری

بعد از اینکه سانزو از اتاقم رفت، چند دقیقه فقط زل زده بودم به دیوار. نمی‌دونستم بیشتر حرصم گرفته یا بیشتر شوکه‌ام.
یه بوسه‌ی ساده بود… ولی با سانزو؟ اون دیوونه رو مخ ؟
وای خدا.

نفس عمیق کشیدم و از تخت اومدم پایین. باید یه کاری می‌کردم مغزم آروم بشه، وگرنه همین امشب خفش می‌کردم.

وقتی وارد سالن شدم، ران و ریندو روی مبل ولو بودن و داشتن سر یه چیز مسخره دعوا می‌کردن.

ران:
«هیکاری، قیافه‌ت چرا قرمزه؟»

ریندو تیز شد:
«صبر کن… تو چرا عصبی‌ای؟ چی شد؟»

هیکاری:
«هیچی… فقط یه عقب‌مونده‌ای اعصابمو خرد کرد.»

ران:
«بزار حدس بزنم… سانزو؟»

من هیچ نگفتم، همین سکوت کافیش بود که هر دوشون همزمان بگن:
«خدایــا…»

ریندو دستشو گذاشت رو پیشونیش.
«دوباره چی کار کرد؟»

هیکاری:
«کاری نکرد، فقط… ولش کن. نمی‌خوام راجع بهش حرف بزنم.»

ران:
«ببین اگه اذیتت کرد بگو، لهش می‌کنم.»

قبل اینکه جواب بدم، خود سانزو خیلی خونسرد وارد سالن شد، انگار نه انگار.

سانزو:
«دارین پشت سر من حرف می‌زنید؟»

من چشم‌غره رفتم.
«نه، ولی اگه حرف بزنیم هم بهت ربطی نداره.»

سانزو با اون لبخند حرص‌درآرش اومد نزدیک:
«خیلی با مزه‌ای وقتی حرصی می‌شی.»

ران پرید وسط:
«سانزو، مزاحم نشو. برو یه کاری کن.»

سانزو:
«باشه، باشه. فعلاً…»
نگاهشو انداخت سمت من:
«تو رو بعداً می‌بینم، بادمجون.»

هیکاری:
«گمشو پشمک.»

سانزو خندید و رفت.

ریندو برگشت سمت من:
«این دو تا زیادی نزدیک شدن. خوشم نمیاد.»

هیکاری:
«بس کنین، چیزی نیست!»

ولی خب…
همه‌مون می‌دونستیم “چیزی هست”.


پارت بعد رو گذاشتممم شوکولاتت بدینن بهم زوددد باشین😺 (. ❛ ᴗ ❛.) 🍬🍬🍭🍭
دیدگاه ها (۰)

“Smile of Death” part(11)از زبان نویسنده صبح بونتن همیشه عجی...

“Smile of Death”part(9)پس از سالها پارت دادم عزیزان 🗿🗿💔💔از ز...

؟؟؟

“Smile of Death” Part ۸از زبان نویسندههیکاری بعد از حرف مایک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط