همسرشون تعریف میکردن که

‍ همسرشون تعریف میکردن که ..


زمستان سال 64در تهران زندگی میکردیم. #اسماعیل برای گرفتن برنج کوپنی می بایست مسیری را طی کند که جز ماشین های دارای مجوز نمی توانستد از آن محدوده عبور کنند.
او از ناحیه پا هم ناراحتی داشت و حمل یک کیسه برنج با آن مسافت تقریبا یک کیلو متری برایش زجر آور بود .
از او خواستم با #خودروی_سپاه برود که نپذیرفت.
گفتم: حال شما خوب نیست و پاهایت درد دارد!
گفت اگر خواستی همین طور پیاده میروم وگرنه نمی روم.
او کیسه 25کیلویی برنج را روی دوشش نهاد ویک نایلون هم پر از چیزهای دیگر در دستش گرفت و به سختی به خانه آورد، اما حاضر نشد برای چند دقیقه از ماشین سپاه استفاده کند.


#ژن_خوب ؟
#شهید_دفاع_مقدس
#اسماعیل_دقایقی
#شهید
#بسیجیان_امام_خمینی ..
@loveshohada28
دیدگاه ها (۲)

اصلا رقیـه نه،مثلا دختر خودت ؛یڪ شبــمیان ڪوچه بماند،چه مےشو...

دوباره خبر رسید که یه لاله پر کشید🔺 مدافع حرم رضا سنجرانی از...

آن قَــدْر خآر پایـ مــرا ــزخم ڪـرده ڪہـبـابـا بہـ رویـ پن...

دلم خوش است..به مستحبی که جوابش واجب است.السلام علیک علی الح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط