نامه ای برای احساساتم/پارت دوم
از ترس اینکه نکند در داخل نامه چیزی جاسازی کرده باشند تا جاسوسی مرا بکنند نامه را پاره کردم و انداختم دور و به رختخواب خود رفتم.
فردا صبح با نسیم صبحگاهی بیدار شدم؛ نسیم مهربانانه دست های خود را آرام بر روی موهایم میکشید و موهایم را آشفته میکرد.
از جای خود بلند شدم و صبحانه ای خوردم و از خانه ی خود به سمت محل کارم که یک کافه ی دنج و کوچک است راه افتادم.
هنگامی که به کافه رسیدم دیدم در آنجا فردی جدید ایستاده و دارد به جای من کار میکند ، تعجب کردم و از صاحب کافه پرسیدم که الآن من باید چه کار انجام دهم؟ و او گفت که آن دختری که آنجا میبینی مهارتش از تو بیشتر است و مرا خیلی راحت اخراج کرد.
با این حرفش به قدری ناراحت شدم که انگار دنیا روی سرم خراب شده باشد.
با ناراحتی بسیار آنجا را ترک کردم و به سمت خانه ام رفتم.
وارد اتاقم شدم دوباره آن نامه روی میزم بود به سرعت نامه را برداشتم و آن را خواندم.
ادامه دارد.....
فردا صبح با نسیم صبحگاهی بیدار شدم؛ نسیم مهربانانه دست های خود را آرام بر روی موهایم میکشید و موهایم را آشفته میکرد.
از جای خود بلند شدم و صبحانه ای خوردم و از خانه ی خود به سمت محل کارم که یک کافه ی دنج و کوچک است راه افتادم.
هنگامی که به کافه رسیدم دیدم در آنجا فردی جدید ایستاده و دارد به جای من کار میکند ، تعجب کردم و از صاحب کافه پرسیدم که الآن من باید چه کار انجام دهم؟ و او گفت که آن دختری که آنجا میبینی مهارتش از تو بیشتر است و مرا خیلی راحت اخراج کرد.
با این حرفش به قدری ناراحت شدم که انگار دنیا روی سرم خراب شده باشد.
با ناراحتی بسیار آنجا را ترک کردم و به سمت خانه ام رفتم.
وارد اتاقم شدم دوباره آن نامه روی میزم بود به سرعت نامه را برداشتم و آن را خواندم.
ادامه دارد.....
- ۷۷
- ۲۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط