شبی در کوچه ی غربت قیامت را بپا کردم

شبی در کوچه ی غربت قیامت را بپا کردم
نشستم زیر دیواری به یادت گریه ها کردم

بساطم بود خالی تا کنم فرش قدم هایت
حریری گریه را آورده فرش جاده ها کردم

شهید ناوک نازت شدم در کار زار عشق
نشستم دست و پایت را به خون خود حنا کردم

تجلی کرد در چشمم شبی محراب ابرویت
شدم در سجده و تا نیمه های شب دعا کردم

صدای گریه ام پیچید در آفاق تنهایی
تر از دور دست خاطرات خود صدا کرد

دیدگاه ها (۴)

الهی! مهربانی ات راچتر کردیبرسرم، سر به هواگفتم بی نیازم،مشت...

خدایا:بااولین قدمهایم برجاده های صبح نامت رازمزمه میکنمسپاس ...

یکی می پرسد اندوه تو از چیــست؟سبب ساز سکوت مبهـــــمت کیـــ...

خدایاامروزمان گذشتفردایمان را باگذشتتشیرین ومصفا کن ما به مه...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴0

زندگی نامعلوم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط