سوگند به بوسهام
سوگند به بوسهام
که بر مُنحنیِ شانهات شِکُفت!
هر جا باران نمیبارید،
#تو را آرزو کردم
سوگند به گرمای دستم،
که رویِ دستِ خوش عطرت ریخت،
هر جا سخن از عشق نبود
#تو را خواستم
سوگند به لرزش پِلکَت وقتِ بوسه
که از جنسِ بارانی و وطنِ عشق،
جیبِ پیراهنِ سبزِ توست!
سوگند به لبخندت،
"ما"
خطِ آخرِ همان شعریم
که خدا وقتِ نوشتنِ داستانِ عشق
زیر لب نجوا میکرد
بخوان،
بخوان مرا که شعر خوانیِ تو
دل از چلچلهها نیز میبَرَد!
#چهارشنبه_۲۳_خرداد_۱۳۹۷
#۰۱_۰۱`
که بر مُنحنیِ شانهات شِکُفت!
هر جا باران نمیبارید،
#تو را آرزو کردم
سوگند به گرمای دستم،
که رویِ دستِ خوش عطرت ریخت،
هر جا سخن از عشق نبود
#تو را خواستم
سوگند به لرزش پِلکَت وقتِ بوسه
که از جنسِ بارانی و وطنِ عشق،
جیبِ پیراهنِ سبزِ توست!
سوگند به لبخندت،
"ما"
خطِ آخرِ همان شعریم
که خدا وقتِ نوشتنِ داستانِ عشق
زیر لب نجوا میکرد
بخوان،
بخوان مرا که شعر خوانیِ تو
دل از چلچلهها نیز میبَرَد!
#چهارشنبه_۲۳_خرداد_۱۳۹۷
#۰۱_۰۱`
- ۹۴۰
- ۲۲ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط