وقتی برادر ناتنی بود

وقتی برادر ناتنی بود.....
پارت نهم
-نه
همه.چییییی
-نه چون عروس من یکی دیگست اجوماااااا
ویو الیزه
که یهو دیدم ا.ت با لباس عروس اومد تو دیگه طاقت نیاوردم
#یاااااا عمه جان مگه نگفتی اگه گولش بزنم میشم خانوم خونه سوین. داد
-مبدونستم
ویو ا.ت
سوین که اینو گفت اومد و کمرمو گرفت و با هم به جایگاه رفتیم
(همون کارایی که برای عروسی میکنن)
سوار ماشین شدیم و تا خونه حرف نزدیک دم در خونه سوین گفت
-اولین باره که به عنوان خانم خونه می‌برمت داخل یه آرزو بکن که وقتی پیر شدیم بهت بگم که برآوردش کردم
+امیدوارم جوری زندگی کنیم که وقتی پیر شدیم بهت بگم دیدی چقدر سریع گذشت کاش برگردیم به اون روز

و بعد دستمو گرفت و رفتیم تو خونه

یه ماه بعد........
دیدگاه ها (۹)

ارباب منپارت هفدهمکه دکتر گفت»شما همسرشونی-بله»تبریک میگم هم...

ارباب من پارت هجدهم (اخر) راویخب بچه ها قبل از همه چیز تیام ...

وقتی برادر ناتنی بود.....پارت هشتم-ببخشید که جلوشو نگرفتم م...

وقتی برادر ناتنی بود.....پارت هفتمکه یهو اون دختره منو پرت ک...

پارت ۹۴ فیک ازدواج مافیایی

تکپارتی اسمات کوک درخواستی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط