برکه بودم سایهای افتاد و خوابم را گرفت
برکه بودم، سایهای افتاد و خوابم را گرفت
بغض ابری آمد و آرام جانم را گرفت
چشم وا کردم، غباری در نگاهم ریشه زد
دردی از جایی گذر کرد و عنانم را گرفت
باد زخمی کهنهتر ساخت از گذرگاه خیال
موج برخاست و دلِ بیسرپناهم را گرفت
بغض ابری آمد و آرام جانم را گرفت
چشم وا کردم، غباری در نگاهم ریشه زد
دردی از جایی گذر کرد و عنانم را گرفت
باد زخمی کهنهتر ساخت از گذرگاه خیال
موج برخاست و دلِ بیسرپناهم را گرفت
- ۴.۰k
- ۲۵ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط