پیدا

پیدا؟!
ها!
نکنه دزدینش و بعد پلیس ها دارن دنبالش می گردن!
درسته!
بشکنی زد و مرد رو به عقب هل داد
_هعی تو گمشو عقب منو می‌دزدی؟وایستا بیان نجاتم بدن!
مرد جوری بهش نگاه می کرد که انگار یک منگول به تمام معناست!
_بانو ببخشیدا ولی اگه شاهزاده کوک پیداتون کنه نه تنها نجات پیدا نمی کنید بلکه به عنوان جاسوس می‌میرید!
اون پسر داشت حرفای سنگینی می زد و لین هیچی از اونا رو نمی فهمید!
ولی تنها یک کلمه آشنا میزد!
کوک؟
همون عشق خرپول مزخرفی که ولم کرد؟!
با ضربه‌ای که توسط محافظش به سرش خورد بیهوش شد و توی بغل اون افتاد
_متاسفم بانو ولی شرایط رو باید درک کنین!
...
#بی تی اس
دیدگاه ها (۸)

#تبادل جاسوس#پارت۲نگاهی به درون غار انداخت و عصبانی شمشیرش ر...

و اون پسر لبخند گیجی زد_میشه تنهام بذاری؟_بله فقط به یانگی م...

#تبادل جاسوس#پارت۱روی نیمکت ایستگاه اتوبوس نشسته بود و انتظا...

اینم رمان جدیدمون😊ژانر:تناسخی, تاریخی, عاشقانه ,طنز و کمی را...

که دستی روی شونم حس کردم برگشتم _زود باش وسایلت رو جمع کن نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط