رمان به وقت عاشق

رمان به وقت عاشق💙
پارت هشتم(آخر)
رفتم لباس خردیم اومدم خونه ارسلا اینا:

ارسلان: خب توی این چند وقت چی کارا میکردی؟
دیانا: زندگی میکردم انقدر بدون تو راحت بودم.
ارسلان: چرا انقدر بیشعوری آخه تو
دیانا: به تو رفتم.
ارسلان: حرف تزنی نمی گنلالی.
دیانا: حتماً بیگن که حرف زدم.
ارسلان: آقا من تسلیم.
دیانا: آفرین بچه ی خوب. راستی ارسلان یه سوال
ارسلان: بله؟
دیانا: عاشقی چطوریه؟
ارسلان: دیون ی طرف میشی عاشق میشی عاشقا! مثب حس من به تو
دیانا: هع....
ارسلان: فهمیذی چی گفتم؟
دیانا: نه دوباره میگی؟
ارسلان: بابا میگم من.....
دیانا: خر نفهم وقتی یه دخترمیگی دوباره تکرار کن یعنی ۲ثانیه وقت داری گُوهی که خوردی روجمع کنی.
ارسلان؛ حس واقعیمه.
دیانا: الکی که نمیگی؟
ارسلان: خیر.
دیانا: منم د.. و.. س.. ت دالم.
ارسلان: چی؟
دیانا: دوشت دالم.
ارسلان: هان؟
دیانا: بابا خر الدنگ میگم دوست دارم.
ارسلان: آهان منم... چی... دوسم داری؟
دیانا: آره دیگه.
ارسلان: من غشششششش. نگاه کن اول دادشو بعد آقا او بعد ارسلان الانم که دیگه همسر.


۳سال بعد

دیانا: دایان بشینننننننننننننننننن.
ارسلان: چی کارش دا.. گوه خوردم.
دیانا: من دهن تورو جر میدم وایسااااا
ا.
پایان): 🫂
از رمان خوشتون اومد؟
دوستون دارم
دیدگاه ها (۱۷)

رمان جدید! شناسنامه ی رماننام رمان: رز زخمی🍷🔪ژانر: کمدی؛خطرن...

رمان رز زخمی🍷🔪پارت۱#دیانادیانا: ارسلان من نیاز دارم به این ک...

ادیت جدیدددددددد سلامممممممم🫂بچه ها من یه تغییر توی امتحانم ...

رمان بهشتی همانند جهنم ♥صبح: خدایااااا چه غلطب مردم کل بدنم ...

رمان بغلی من پارت ۱۱۵و۱۱۶و۱۱۷ارسلان :یه روز نشده ناز میشیدیا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط