پارت آخر

پارت ( آخر )



{ عمارت متروکه }



( پنج سال بعد )




+اِریل ( دخترشون ) انقد ندو میوفتی


اریل: مامان من بابایی رو می‌خوام


+انقد ندو الان میاد


اریل : نمی‌خوام



اریل داشت همینطوری میدووید که کوک وارد عمارت شد


اریل : اپاااااا


_سلام فندوق بابایی


اریل پرید بغل کوک و لوس بازی در میاورد کوکم نازشو میکشید این وست من ماستم نبودم
بعد چند ثانیه از هم دل کندن و کوک نگاهش رومن افتاد


_سلام بیب


+خوب شد یادی از ماهم کردی


_همش تقصیر بچه ی خودته


امد نزدیکم و بوسه ای رو لبام زد


+خسته نباشی


_تنکس بیب


اریل : یاااا اپا منو نبوسیدی


_باشه توهم می‌بوسم




شاید چرخه ی زندگی من پیچیده چرخید
شاید من نباید مال تهیونگ میشدم کسی که تو این چرخه زندگی بهش تعلق دارم جونگ کوکه کسی که حاضرم جونمو براش بدم عشق
پیچیده ی من دوست دارم


پایان



خب خب نظراتتونو بگین ببینم ❤️🖤❤️🖤
دیدگاه ها (۶)

وقتی بچتو دزدید تا بهت نزدیک بشه....ویو ا/تهای من جئون ا/ت ه...

سلام بچه ها من برگشتم ببخشید چند روز نبودم می‌خوام چند تا تک...

‌پارت ( ۱۲ ) { عمارت متروکه } +یعنی الان ناراحت نیستی_چرا با...

پارت ( ۱۱ ) { عمارت متروکه }رفتم سمت اجوما +اجوما بیبی چک دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط