عاشقانه های پاک

عاشقانه های پاک


قسمت پنجاه و یک




ب تلفن های وقت و بی وقتش از سر کار عادت کرده بودم...
حال تک تک مارا میپرسید...
هرجا ک بود ،سر ظهر و.برای نهار خودش را میرساند خانه....


صدای بی وقت موتورش هم یعنی دلش تنگ.شده و حضوری امده حالمان را بپرسد،
وقتی از پله ها بالا می امد


اگر خانم نصیری، همسایه مان توی راهرو بود نصف خبر های خودش و محل کارش را برای او میگفت...
ب بالاک میرسید من میدانستم درباره چه اتفاقاتی از او سوال کنم....


ادامه دارد...
دیدگاه ها (۲)

عاشقانه های پاکقسمت پنجاه و دوتوی چهار چوب در می ایستاد و لی...

عاشقانه های پاکقسمت پنجاه و سهدلم پر بود ...چند روز پیش هم س...

http://www.wisgoon.com/pin/12088422/سلام دوستان یه زحمتی بکش...

عاشقانه های پاکدل گفت وصالش به دعا باز توان یافتعمریست که عم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط