عدالت برای یک قاتل

ــــعدالتـــ برایــ یکـــ قاتلـــــــــــ☆
p⁵.
ویو نویسنده:
ایرا :خب...اگه قراره همچین غلطی بکنم....صب کن...گوشیم کوووو؟
تاکئومی: ساعت خاب...
ران: انگار خیلی با گوشیت حال نمیکنی مگه نه؟
ایرا: نه...خب....خیلی اهلش نیسم...
= پس فک نکنم ب اینم احتیاجی داشته باشی....
_اون.... گوشیه من نیس
=میدونم... و قرارم نیس گوشی خودتو بهت برگردونیم...
کوکونوی: ی چی بگم؟
_بفرما
~لیست مخاطبات نا امید کننده بود
_شماها گوشی منو گشتین؟
" اره خو.... حالا ن اینکه پروژه خاصی داخلش بود برا همون
_هرهرهر.... خندیدم
کوکو: ایرا پاشو گوشیو از سانزو بگیر بریم محل کارتو نشونت بدم.... اینجا ولتون کنم تا صب  ی راهی برا دیس کرده هم پیدا میکنین
_باشههههه
ایرا گوشیو از دست سانزو کشیدو دنبال کوکو را افتاد...
_میگم... هیکاری حالش خوبه؟
~اره... براش ی پرستار اوردیم... نگران نباش... میتونی بعدا بری ببینیش...
_اوه... اوک...
خلاصه ک میزشو رمز لپتاپ و گوشیو ب آیرا دادو...
~ایرا توی گوشیت شماره کاری اعضای بانتن هست... یه اپ داخلش هس ک برای پرونده ها و باندایی ک هک میکنی ب من خبر میده... اگه فک میکنی نیازت نیس پاکش کنم.
_نه خوبه... باشه بهتره
~خیله خوب پس... شبت بخیر ایرا... فردا ساعت هفت سرکار باش
_چشم... شب بخیر هاجیمه سان... امشب شب خوبیه
ایرا: *از اتاق بیرون رفت و درو پشت سرش بست* البته نه برای من.... ~زیر لب~
یه دوساعت گذشته بودو ساعت یازده شده بود... همه توی اتاقاشون بودن... خاب و بیدار.... ایرا هم حرف سانزو رو جدی نگرفت و رفت خابید که...
=ایرا... ایرا بیدار شو... بیخیاللللل... پاشو دیگه
_عه... چیشده؟
=پاشو... میخام ببرمت بیرون..
_*خمیازه * نمیشه فردا؟
=نه... پاشو...
_اما...
=ایرا ی چیزی میگم بگوچشم...
_خیله خببب
با هم رفتن یوکوهاما و روی یه پل وایسادن....دریای ستاره ها جلوی چشماشون بود... خیلی ارامش بخش... اما نه برای ایرا... چون میترسید... اگه لو میرفت چی؟ اگه بلایی سر هیکاری میومد چی؟
اما سانزو خیلی زود فهمید و...
=چیشد؟ چی بهت گفت؟
_خب... راستش...*نفس عمیق*.. نمیتونم بگم...
=چرا؟
_خب... نمیشه دیگه...
=چی بهت گف ایرا؟ مجبورم نکن قضیه رو ب عنوان خیانت گزارش کنم...
_قول میدی ب کسی نگی؟
=قول...
ویو آیرا:
نمیدونم چرا ولی هرری دلم ریخت... انگار... نمیدونم چرا چهرش انقد اشناس...
_خب... من... ی دوست دام ب اسم یوکی... میدونی ک؟
=اره... خب؟
_خب انگار... چجوری بگم...
ک بعدش... نمیدونم چرا راستشو بهش گفتم... میتونستم خیلی راحت با ی دروغ سرو تهشو هم بیارم ولی نکردم... اگه ب بقیه بگه چی؟ نمیدونم چرا... ولی...
_و... این بود همه چی... من الان دوساله خبری از موادو اسلحه های قاچاق ندارم... حتی نمیدونم یوکی در ماه جقد پول درمیاره...
=وای... ریندو همشو فهمید؟
_اره... فک کردم اون درخاست کمکی ک برا یوکی فرستادم ب موقه بود ولی...
=ک اینطور...
_نمیدونم چرا ولی... من بهت اتماد کردم... لطفا ب کسی نکو...
=با اینکه گفتن این میتونه در نهایت مارو خیلی به باندای دیگه نزدیک کنه ولی... اگه واقعا ب ما کمک کنی... منم چیزی ب کسی نمیگم
_ممنون... برگردیم؟
ﷲبریم...
اما وقتی برگشتن...
ران: چ عجب...
ریندو: نصف شبی دوتایی جیم زدین
تاکئومی: رفتن سر قرار.... یه روز نشده رل زدن
آیرا: اوروسه... اصنم همیچین خبری نبوده!*سرخ*
سانزو: خب... از لحاظ فنی واقعا رفتیم سر قرار ولی... قرار کاری بود...
ریندو: چ فرقی داره.. قرار قراره*تیک عصبی*
هر قراری ک اون قرار نیس!*سرخ*
....
//////////////////////////
شرایط برا پارت بعد:
۲٠ لایک
۲٠ کامنت
۸ بازنشر
دیدگاه ها (۶)

وااای بچه هاااریدم آبم قطهههه💔🤣امروز تو اسکای روم کلاس مجازی...

استوری درخاستی

📄پنج تا از محبوب‌ترین آیدل‌های جهان در گوگل در زمان مراسم Th...

ویدیوی فن چنت "Do It" منتشر شد#استری_کیدز #بنگ_چان #لینو #چا...

“Smile of Death” part (10)از زبان هیکاریبعد از اینکه سانزو ا...

“Smile of Death”part(9)پس از سالها پارت دادم عزیزان 🗿🗿💔💔از ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط