دخترم امروز برای تو می نویسم
دخترم امروز برای تو می نویسم....
سالها بعد اگر به دنیا آمدی و بزرگ شدی،قد کشیدی و خانم شدی....
دلم می خواهد تو را از همه دور کنم....
دلم می خواهد نگذارم از خانه بیرون بروی....
دلم می خواهد رنگ آفتاب را فقط در حیاط خانه ببینی...
دخترم می دانم از من متنفر می شوی....
می دانم مرا بدترین دنیا می دانی...
می دانم ....خوب می دانم....
اما دخترکم اگر بدانی چه بر سر جوانی ام آمد،چگونه دلش شکست و آرزوهایش تباه شد،از من گله نمی کنی...
دخترم وقتی سنت هنوز درگیر احساس است و منطق نمی شناسد عاشق می شوی...
دخترم عاشقی درد دارد...درد....
بمیرد مادر و درد آن روزهایت را نبیند....
سالها بعد اگر به دنیا آمدی و بزرگ شدی،قد کشیدی و خانم شدی....
دلم می خواهد تو را از همه دور کنم....
دلم می خواهد نگذارم از خانه بیرون بروی....
دلم می خواهد رنگ آفتاب را فقط در حیاط خانه ببینی...
دخترم می دانم از من متنفر می شوی....
می دانم مرا بدترین دنیا می دانی...
می دانم ....خوب می دانم....
اما دخترکم اگر بدانی چه بر سر جوانی ام آمد،چگونه دلش شکست و آرزوهایش تباه شد،از من گله نمی کنی...
دخترم وقتی سنت هنوز درگیر احساس است و منطق نمی شناسد عاشق می شوی...
دخترم عاشقی درد دارد...درد....
بمیرد مادر و درد آن روزهایت را نبیند....
- ۱.۹k
- ۲۸ تیر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط