عشق مافیایی
سلام من ات هستم دستیار آقای جعون جونگکوک خب بذارید داستان رو از اول برایتان توضیح بدم
من بچه بودم که مامان بابام از کره به آلمان مهاجرت کردند من پیش خواهرم بودم اما خواهرم بعد چند سال منو از خونش بیرون کرد من خیلی بچه بودم اما هدف گیریم عالی بود من یه روز سرد زمستانی در خیابان میگشتم که به آگهی چشم دوختم اما چون سنم کم بود منو قبول نکردن خب من به دست آقای جعون بزرگ شدم ......
شب پارتی
ات یه لباس باز و یه آرایش لایت کرد و موهای بلندشو شونه کرد و رفت پایین درسته ات یه مافیا بود و جشن هم به مناسبت مافیا بود ...
ات ویو
داشتم برای مهمونا نوشیدنی درست میکردم که یکی امد سمتم و منو به دیوار چسباند
ات : چیکار میکنی ولم کن
جک : عه نه بیبی گرل تکون نخور
ات : لطفاً بزار برم (گریه داد )
کوک وقتی اون صحنه رو دید امد سمت جک و انقدر زدش که از همه جاش خون میومد
شب بعد پارتی
کوک : ات بدو بیا
ات : بله قربان
کوک: اون پسره دست که بهت نزد ؟
ات : نه قربان نگران باش
کوک : بیا رو پام بشین
ات : بله؟؟؟
کوک : بیا رو پام بشین ( داد)
ات: چشم
ات نشست رو ک... جونگکوک
ات :اههه
کوک: اومم یس بیب
من بچه بودم که مامان بابام از کره به آلمان مهاجرت کردند من پیش خواهرم بودم اما خواهرم بعد چند سال منو از خونش بیرون کرد من خیلی بچه بودم اما هدف گیریم عالی بود من یه روز سرد زمستانی در خیابان میگشتم که به آگهی چشم دوختم اما چون سنم کم بود منو قبول نکردن خب من به دست آقای جعون بزرگ شدم ......
شب پارتی
ات یه لباس باز و یه آرایش لایت کرد و موهای بلندشو شونه کرد و رفت پایین درسته ات یه مافیا بود و جشن هم به مناسبت مافیا بود ...
ات ویو
داشتم برای مهمونا نوشیدنی درست میکردم که یکی امد سمتم و منو به دیوار چسباند
ات : چیکار میکنی ولم کن
جک : عه نه بیبی گرل تکون نخور
ات : لطفاً بزار برم (گریه داد )
کوک وقتی اون صحنه رو دید امد سمت جک و انقدر زدش که از همه جاش خون میومد
شب بعد پارتی
کوک : ات بدو بیا
ات : بله قربان
کوک: اون پسره دست که بهت نزد ؟
ات : نه قربان نگران باش
کوک : بیا رو پام بشین
ات : بله؟؟؟
کوک : بیا رو پام بشین ( داد)
ات: چشم
ات نشست رو ک... جونگکوک
ات :اههه
کوک: اومم یس بیب
- ۴.۹k
- ۰۹ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط