ستاره ی درخشان من

پارت نهم

ا/ت: روی تختم ولو شدم و خوابم برد....

پرش زمان به ساعت 7 صبح
ا/ت: با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم. دست و صورتمو شستمو و یونیفرممو پوشیدم و با عجله از خونه خارج شدم. بعد از 10 دیقه به مدرسه رسیدم و وارد کلاس شدم و همون لحظه هم استاد وارد کلاس شد
استاد : صبح همتون بخیر. امیدوارم به خوبی درس خونده باشین برای اخرین امتحان.
ا/ت: استاد شروع کرد برگه هارو داد. تقریبا 30 دیقه گذشت، همه ی سوالارو جواب دادم فقط 1 سوال دیگه مونده بود و کم کم هم باید برگه هارو میدادیم
شوگا: دیدم ا/ت هنوز یه سوالو جواب نداده بود به سختی سوالو بهش رسوندم
ا/ت: سوالی که جوابش رو نمیدونستم شوگا بهم جوابشو داد. استاد هم برگه هارو گرفت
استاد : امیدوارم به خوبی جواب داده باشین. تابستون بهتون خوش بگذره. میتونید برید

ا/ت: با بچه ها رفتیم توی حیاط
بچه ها توی این چند وقت با شما خیلی خوش گذشت. من باید برم خدافظ
همه : خدافظ ا/ت
لیا : ( دست ا/ت رو گرفتم و توی گوشش گفتم ) ا/ت خانم تازه اول سختی شروع میشه فقط منتظر باش
ا/ت : با این حرف لیا مو به تنم سیخ شد ولی واسم مهم نبود و بدون حرفی از کنارش رد شدم.
داشتم میرفتم که شوگا بدو بدو اومد سمتم
شوگا : ( نفس نفس ) ا/ت میای شب بریم سینما
ا/ت: ولی... ( شوگا حرفمو قطع کرد )
شوگا : لطفا نه نیار
ا/ت: باشه ولی ساعت چند؟
شوگا : ساعت 8 میام دنبالت
ا/ت: باشه خدافظ
شوگا : خدافظ
ا/ت: ( دستمو واسه شوگا تکون دادم و به راهم ادامه دادم ) بعد از 5 دیقه وارد خونه شدم. وسایلمو جمع کردم و روی تخت دراز کشیدم همین طور توی افکارم غرق شده بودم که خوابم برد

شرایط
لایک : 25
دیدگاه ها (۶)

ستاره ی درخشان من

ستاره ی درخشان من

ستاره ی درخشان من

سناریو bts

love Between the Tides

love Between the Tides⁸(موضوع:چگونه نزدیک بشم؟) صبح روز بعدا...

پارت ۱۰ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط