کوک

𝕭𝖑𝖆𝖈𝖐 𝖉𝖆𝖞..
𝕡𝕒𝕣𝕥..۲۰

کوک
پارش میکننممممممم
*کییییم
بگو ماشینا برگردن
خودم میرم
•چش..م
*حاضر شدم
چنتا لباس پارتی برای ات بزار
•چی قربان
شما
*گفتم بزار
•چشم
گذاشتم دادم به قربان
بفرمایید
*رفتم دنبالش
رسیدم
شماره اتاق اتو پرسیدم رفتم بالا
در زدم
ا/ت

کیه این وقت شببب
"کیهههه
رفتم از چشمی در دیدم
چی
کوک
ولی ولی چطوری
*درو باز کن دختر کوچولو
تو که نمیخوای خودم بیام تو
مگه نه
"هیچی نگفتم
نشستم پشت در
*ات درو باز کن
باز کننننننن
"گریم گرفت
*درو باز کن کوچولو
خودت خواستی
از پشت در برو کنار
" ن..میرم
*با پا لگد زدم رفتم تو
بهت هشدار دادم که برو کنار
دستتمو گرغتم کشیدمت پرتت کردم رو تخت
لباساتو در اوردم
"جیییییغ
نکنننن
جیغغغغغ
*خفه شو
لباس پاتری که خیلی باز بودو تنت کردم
*پاشو
حاضر میشی
میریم
بدو
" نمیخوام
*موهاتو گرفتم باهاشون ور رفتم
فک کنم خیلی بلندن
چاقو رو سری گزاشتم زیر گلوت
*گفتم پاشو حاضر شو کوچولو
"باش
*چاقو رو برداشتم
نوشستم رو تخت
منتظرم
" رفتم سری حاضر شدم
*برو تو ماشین
*دستتو گرفتم بردمت تو ماشین
حرکت کردم به سمت مهمونی تهیونگ
*پیاده شو
"پیاده شدم
*برو تو
*رفتیم تو
$سلاااام
اووو
جووون
*ببند



پارت بعد اسماته..
دیدگاه ها (۵)

𝕭𝖑𝖆𝖈𝖐 𝖉𝖆𝖞..𝕡𝕒𝕣𝕥..21$باش باباوحشیمیزتون اونجاس*دست اتو گرفتم ...

𝕭𝖑𝖆𝖈𝖐 𝖉𝖆𝖞𝕡𝕒𝕣𝕥23کوکصدای افتادنشو شنیدم رفتم دنبالش*هووف بچه م...

𝕭𝖑𝖆𝖈𝖐 𝖉𝖆𝖞..𝕡𝕒𝕣𝕥..19"ما سال پیش با هم بودیم.. ولی..ولی اون بخ...

𝕭𝖑𝖆𝖈𝖐 𝖉𝖆𝖞..𝕡𝕒𝕣𝕥..1۸کوکاصن نخوابیدم صب شدو من اصن نخوابیدمنمی...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۱۱تهیونگ خیلی تعجب کرده بود نمیدونم...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۱۷تقریبا ۶ ساعت بود که اونجا بودم و...

رمان بغلی من پارت ۶۳دیانا: آره ارسلان: حالا من از حرفی که او...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط