پارت
پارت ²⁵
(بادیگارد هات❤️🔥)
الان نمیدونستم از دستش حرص بخورم یا عصبانی باشم یا از دست مسخره بازی هاش بخندم.
دمپایی ابری صورتی که از اتاق برداشته بودمو پرت کردم سمتش که ای دل غافل.
دقیقا خورد تو صورت نامجون که داشت خریدارو میزاشت روی اپن.
چند ثانیه سکوت.
سکوت
سکوت
سکوت
داشتم به سکوت گوش میکردم و منتظر بودم نامجون عصبانی بشه ولی صدای خنده اش بلند شد.
با چشمای گرد شده نگاهش کردم.
آریما هم که تا اون موقع مثل بچه هایی که مامانشون دعواش کرده بود وایساده بود نیشش شل شد و گفت:
_چقدر با جنبه تحت تاثیر قرار گرفتم.
که این دفعه همه باهم زدن زیر خنده.
با دیدن شوگا که داره میخنده ناخود آگاه لبخند ریزی..
(بادیگارد هات❤️🔥)
الان نمیدونستم از دستش حرص بخورم یا عصبانی باشم یا از دست مسخره بازی هاش بخندم.
دمپایی ابری صورتی که از اتاق برداشته بودمو پرت کردم سمتش که ای دل غافل.
دقیقا خورد تو صورت نامجون که داشت خریدارو میزاشت روی اپن.
چند ثانیه سکوت.
سکوت
سکوت
سکوت
داشتم به سکوت گوش میکردم و منتظر بودم نامجون عصبانی بشه ولی صدای خنده اش بلند شد.
با چشمای گرد شده نگاهش کردم.
آریما هم که تا اون موقع مثل بچه هایی که مامانشون دعواش کرده بود وایساده بود نیشش شل شد و گفت:
_چقدر با جنبه تحت تاثیر قرار گرفتم.
که این دفعه همه باهم زدن زیر خنده.
با دیدن شوگا که داره میخنده ناخود آگاه لبخند ریزی..
- ۱.۵k
- ۲۵ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط