پارت
پارت۲۷
با یکی از خدمتکارا دوست شده بود و الان احساس تنهایی نمیکرد
ولی کسی بود که خیلی آزارش میداد و اونم دوست دختر کی وو روشین بود
روشین به زیبایی چهره و اندام خوب ماکیا حسادت میکرد
برای همین بیشتر از هرکسی اذیتش میکرد
غذاشونو خورده بودن و هرکی یه جا رفت
روشین که دید ماکیا تازه داره غذا میخوره رفت تا اذیتش کنه
از روی غذای ماکیا رد شد و بعد هم باحالت تمسخرامیزی گفت
روشین:اوه اوه ببخشید ندیدمت بچه جون
ناکیا سرش پایین بود و چیزی نمیتونست بگه چون بازم بدتر از قبل کی وو اذیتش میکرد
ولی رفیق صمیمی ماکیا نتونست چیزی نگه بلند شد و با عصبانیت گفت
مینه:بسه دیگه روشین همش میون و اذیت میکنی اینکارا همش ادا های توعه دیگه کافیه
مینه خیلی جدی با روشین دعوا میکرد
که یدفعه کی وو نزدیکشون اومد و سیلی ای به مینه زد
مینه:ارباب اون خیلی پسته و حقشه که ادب بشه
کی وو:حالا که بردمت و حسابی شکنجه شدی میفهمی نباید با دوست دختر اربابت خانم این خونه بد حرف بزنی و برای منم زبون درازی کنی
و از موهاش گرفت و بردش
ماکیا بدن بیجون دوستش و با ماده ضدعفونی کننده و پانسمان درمان میکرد
دوستی که همیشه این کارا رو برای ماکیا میکرد
و حالا وقتش بود ماکیا جبران کنه
ماکیا:درد داره
مینه:نه خوبم بابا
ماکیا:ببخشید بخاطر من بود
مینه:نخیرم اون دختره باید بفهمه که درست صحبت کنه و نباید بخاطر اینکه دوست دختر اربابه انقدر بد حرف بزنه
ماکیا:اوم
اونا دوستای خوبی بودن
مینه از خانواده ثروتمندی بود که بخاطر قمار پدرش به این روز افتاده بود
مینه و ماکیا همو دوست داشتن و برای هم بهترین دوستا بودن
.............
با یکی از خدمتکارا دوست شده بود و الان احساس تنهایی نمیکرد
ولی کسی بود که خیلی آزارش میداد و اونم دوست دختر کی وو روشین بود
روشین به زیبایی چهره و اندام خوب ماکیا حسادت میکرد
برای همین بیشتر از هرکسی اذیتش میکرد
غذاشونو خورده بودن و هرکی یه جا رفت
روشین که دید ماکیا تازه داره غذا میخوره رفت تا اذیتش کنه
از روی غذای ماکیا رد شد و بعد هم باحالت تمسخرامیزی گفت
روشین:اوه اوه ببخشید ندیدمت بچه جون
ناکیا سرش پایین بود و چیزی نمیتونست بگه چون بازم بدتر از قبل کی وو اذیتش میکرد
ولی رفیق صمیمی ماکیا نتونست چیزی نگه بلند شد و با عصبانیت گفت
مینه:بسه دیگه روشین همش میون و اذیت میکنی اینکارا همش ادا های توعه دیگه کافیه
مینه خیلی جدی با روشین دعوا میکرد
که یدفعه کی وو نزدیکشون اومد و سیلی ای به مینه زد
مینه:ارباب اون خیلی پسته و حقشه که ادب بشه
کی وو:حالا که بردمت و حسابی شکنجه شدی میفهمی نباید با دوست دختر اربابت خانم این خونه بد حرف بزنی و برای منم زبون درازی کنی
و از موهاش گرفت و بردش
ماکیا بدن بیجون دوستش و با ماده ضدعفونی کننده و پانسمان درمان میکرد
دوستی که همیشه این کارا رو برای ماکیا میکرد
و حالا وقتش بود ماکیا جبران کنه
ماکیا:درد داره
مینه:نه خوبم بابا
ماکیا:ببخشید بخاطر من بود
مینه:نخیرم اون دختره باید بفهمه که درست صحبت کنه و نباید بخاطر اینکه دوست دختر اربابه انقدر بد حرف بزنه
ماکیا:اوم
اونا دوستای خوبی بودن
مینه از خانواده ثروتمندی بود که بخاطر قمار پدرش به این روز افتاده بود
مینه و ماکیا همو دوست داشتن و برای هم بهترین دوستا بودن
.............
- ۳.۴k
- ۰۲ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط