رمان دست‌هایم حافظه دارند.

نویسنده: رهایش

ژانر: عاشقانه، اجتماعی

تعداد صفحات: 869

خلاصه:

کنعان درگیر در مشکلات خانوادگی و مالی، اسیر گذشته و خاطره ی زخمی که به روحش آسیب رسونده، در اوج مشکلات هجوم آورده به زندگی حالش، فرصتی برای گریز از موقعیت خسته کننده ی زندگیش پیدا می کنه.
اما هر فرصتی فرصت مناسب نیست و هر راه گریزی، راه گریز یا شاید هم…
این رمان داستان زندگی سه پسره، سه برادر که زندگیشون به وجود هم گره خورده و البته شخص آشنای غریبی که منبع اصلی مشکلات این سه برادره.

بخشی از داستان:

می دونستم از سر اجبار راضی شده برم شرکتشون . می دونستم از این مطیع بودن من معذبه و غرورش جریحه
دار می شه وقتی بله چشم گفتن های منو جلوی مدیر و رئیس ببینه! واسه همین هم بود که بی خیال کار
کردن تو شرکتشون شده بودم . دلم نمی خواست بیشتر از اینی که از بی سر و زبون بودن من حرص می خورد
حرص بخوره .
جانم عزیز؟ : خوبی پسرم؟
خوبم ممنون . طوری شده عزیز؟ : نه مادر . زنگ زدم بگم واسه ناهار فردا می تونین بیاین پیش من؟ تو و کسرا؟ با کبریا که
صحبت می کردم می
گفت پیش عبدالله می مونه .
یه خرده ساکت موندم . کم پیش می یومد عزیز واسه رفتن به خونه اش دعوتمون کنه . می گفت در خونه اش
به روی همه بازه و همه باید خودشون بیان و نیازی به دعوت نیست .
از اتاقک شیشه ای زل زدم به خط تولید پایین و پرسیدم : مطمئنین طوری نشده؟
آره مادر من! یعنی من یه روز نباید نوه هامو تو خونه ی خودم دعوت کنم؟ : آخه شما که …
http://mahroman.xyz/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b3%d8%aa-%d9%87%d8%a7%db%8c%d9%85-%d8%ad%d8%a7%d9%81%d8%b8%d9%87-%d8%af%d8%a7%d8%b1%d9%86%d8%af-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%da%a9/
🔶نظرات خود را در سایت به اشتراک بگذارید🔶
🔷نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید🔷
دیدگاه ها (۱)

رمان هرمیس

رمان دیگه نیستم.

رمان همخانه ارواح

رمان انتقام میگیرد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط