به خاطر تمام شبهایی که مردم و صبحش پاشدم از سر گرفتم و

به خاطر تمام شب‌هایی که مُردم و صبحش پاشدم از سر گرفتم و هیچ کس نفهمید. شب هایی که شکستنم رو فقط بالشم دید و فرداش لبخند زدم، قهقهه زدم و توی دلم کف زدم واسه بازیگر بودنم ! تمام‌ بارهایی که شنیدم"خوش بحالت چه بیخیالی" تمام آدم هایی که منتظرن نابودیم رو ببینن!
تمام سفرهایی که نرفتم و عکسهایی که نگرفتم، تمام‌ جنگهایی که با دست خالی توشون پیروز شدم، تمام کارهای نصفه نیمه‌ام، کتابهایی که نخوندم، فیلمهایی که ندیدم، غذاها و قهوه‌هایی که مزه‌شون نکردم..
این بار هم بلند میشم، پشتمو صاف می‌کنم و قدم‌هامو محکم‌تر برمی‌دارم.. ضعف توی خون من نیست، هیچ وقت هم نبوده.. این روزگار شاید اشکم رو ببینه ولی خم شدن پشتم؟! هرگز!
دیدگاه ها (۱)

اسمش چیست؟این حس،این حال؛همین که وقتی به تو فکر میکنم...از گ...

گفته بودم می روی دیدی عزیزم آخرش!سهم ما از عشق هم شد قسمت زج...

حال جنینِ نامشروعی را دارمکه به دنیا آمدنش آبرو می ریزد .. و...

فردا دیر است ...امروزت را همین امروز، زندگی کن!همین امروز لذ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط