تقدیر بیبهانهترین اتفاقهاست
بغضِ نبودن تو صدای مرا گرفت
غوغای غم، تمام فضای مرا گرفت
گفتم که در هوای تو باید نفس کشید
رفتیّ و درد، حالِ هوای مرا گرفت
این خانه بعد از این، همهجایش جهنم است
دیوار، جای پنجرههای مرا گرفت
تقدیر، بیبهانهترین اتفاقهاست
آوارِ درد بود و دوای مرا گرفت
تا فتحِ دستهای تو یک گام مانده بود
یکباره دستِ فاجعه پای مرا گرفت
یک امرِ ناشناخته، هر بار -ای خدا!-
بین من و تو، راه دعای مرا گرفت
میخواستم که با تو بمانم ولی نشد
لعنت به آنکه آمد و جای مرا گرفت...!
#خاص #زیبا
غوغای غم، تمام فضای مرا گرفت
گفتم که در هوای تو باید نفس کشید
رفتیّ و درد، حالِ هوای مرا گرفت
این خانه بعد از این، همهجایش جهنم است
دیوار، جای پنجرههای مرا گرفت
تقدیر، بیبهانهترین اتفاقهاست
آوارِ درد بود و دوای مرا گرفت
تا فتحِ دستهای تو یک گام مانده بود
یکباره دستِ فاجعه پای مرا گرفت
یک امرِ ناشناخته، هر بار -ای خدا!-
بین من و تو، راه دعای مرا گرفت
میخواستم که با تو بمانم ولی نشد
لعنت به آنکه آمد و جای مرا گرفت...!
#خاص #زیبا
- ۳.۴k
- ۲۴ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط