واجب نبود دل به بتی بیهده بستن


واجب نبود دل به بتی بیهده بستن

کاو او را نبود شیوه به جز عهد شکستن

هر دوست که با دوست ندارد سر پیمان

می‌باید از او رشته‌ی پیوند گسستن


دیدگاه ها (۰)

‌معشوق نداند غم محرومیِ عاشقآزاد ندارد خبر از حالِ گرفتار‌

نارنجیِ منبا دلم چه کرده‌ ایکه پسری چموش،کودکی بازیگوشاز ذوق...

نقش خودبینی‌ست بر آیینه‌ی دل‌سنگ‌هاهمدلی دور است از دل‌سنگ‌ه...

سوی تو می‌آیم تو از من می‌گریزیشاید که می‌خواهی غرورم را بری...

نفس اش بند دلش تنگ چه باید می کردشیشه ای در به در سنگ چه بای...

بسم الله الرحمن الرحیمقسمت دوم :خداوندا! در صبح این روز و ت...

بدون مخاطب 😊

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط