رمان دیدار دوباره

رمان " دیدار دوباره"
پارت ۷

بلاخره امروزم تموم شد . وسایلم و برداشتم و به سمت خونه رفتم .
وقتی که رسیدم به آپارتمان خانم هلن رو دیدم که نشسته بودو به نوه هاش که داشتن بازی میکردن نگاه می‌کرد، به سمتش رفتم
ا.ت = سلام خانم هلن حالتون چطوره؟
خانم هلن= سلام عزیزم ممنون خوبم ، تو چطوری روزت چطور بود؟
ا.ت = مثل همیشه خسته کننده باز امروز یه ادم‌ پولدار دیگه اومد بود که نباید دست از پا خدا میکردیم چون ممکن بود سرمون بره😂
خانم هلن= اوو خوبه پس زنده ای برو استراحت کن وقتتو نمیگیرم
ا.ت = مرسی بای

و به سمت واحد خونم رفتم . در رو با کلید باز کردم و رفتم داخل دلم می خواست خودمو پرت کنم روی تخت و اندازه ی سالها بخوابم ولی مگه شکمم میزاشت مجبور شدم برم یچیزی درست کنم و بخورم و بعد برم بخوابم

*‌فردا صبح *

با صدای آلارم گوشیم سریع پاشدم وای خیلی خوابم‌ میومد دلم می خواست بگیرم بخوابم ولی خوب باز نصف حقوقم و نمیدادن این برآم‌ سخت بود مجبور شدم‌ پا بشم و شروع به آماده شدن کردم که تصمیم گرفتم بر خلاف روز های دیگه موهامو باز بزارم و به سمت هتل رفتم
دیدگاه ها (۰)

رمان " دیدار دوباره " پارت ۸ رسیدم سریع رفتن لباسامو عوض کرد...

رمان"دیدار دوباره" پارت ۶ فردا وقتی گوشیم زنگ خورد سریع بیدا...

رمان"دیدار دوباره" پارت ۵ من همینجوری بهش خیره بودم که یهویی...

هرزه ی حکومتی پارت ۱ویو ا/ت با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم با...

هرزه ی حکومتی پارت ۸ کوک : ...بلدی غذا درست کنی؟ ا/ت : آرههه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط