درخواستی
{درخواستی}
[ گرد باد عشق ]
♡پارت ۵ ♡
–چطوره
+...
–ات
+ها..همین خوبه
–باشه من میرم حساب کنم
+هوم
ویو ات
یا خدا داشتم سکته میکردم چقدر عضله لی بود...باید اعتراف کنم واقعا جذابه ولی کاشکی ازدواجمون اجباری نبود
*پرش زمان به یک ماه بعد*شب عروسی*
–لارا؟
@بله
–ات کجاست
@توی اون اتاق
–باشه..ممنون
کوکی رفت در اتاق رو باز کرد
–آماده ای*سرد*
+عا..آره بریم
کوکی و ات دست هم رو گرفتن و رفتم داخل سالن برگذاری مراسم (حال ندارم بگم توی مراسم چیشد😅) کوکی تمام مدت با ات سرد برخورد میکرد
بعد از مراسم رفتن سوار ماشین شدن و رفتن سمت امارت کوکی
*رسیدن*
بادیگارد ها درو باز کردن و کوکی ماشین رو برد داخل پارکینگ و خاموشش کرد و بدون توجه به ات پیاده شد رفت داخل
ویو ات
این چرا همچین کرد اییش لعنتی یک ماهه همین جوری شده من قراره چجوری با این زندگی کنم پیاده شدم رفتم داخل داشت داخل آشپز خونه آب میخورد
+جونگ کوک
–چیه*سرد*
+من......*با حرف کوکی حرفش قطع شد*
–راستی اتابت اونجاست میخوام بخوابم مزاحمم نشو
و رفت داخل اتاق ویو درو پشت سرش بست
+و.ولی*آروم*
ویو ات
کنترل اشک هام دست خودم نبود رودخانه چشمام جاری شده بود و بند نمیود چرا با من اینجوری میکنه منم آدمم..من زنشم..همش تقصیر بابامه هیچ وقت نمیبخشمش ولی از طرفی هم هرچی نباشه من زنشم نباید اینجوری باهام رفتار کنه بی اختیار داد زدم
+جونگ کوک ازت متنفرمممممممم*گریه و داد*
ورفت داخل اتاقش و درو پشت سرش محکم بست که......
به نظرتون چیشد که کوکی انتدر با ات بد شد اونم جونگ کوکی که عاشق ات بود و براش هرکاری میکرد؟
ادامه دارد............
[ گرد باد عشق ]
♡پارت ۵ ♡
–چطوره
+...
–ات
+ها..همین خوبه
–باشه من میرم حساب کنم
+هوم
ویو ات
یا خدا داشتم سکته میکردم چقدر عضله لی بود...باید اعتراف کنم واقعا جذابه ولی کاشکی ازدواجمون اجباری نبود
*پرش زمان به یک ماه بعد*شب عروسی*
–لارا؟
@بله
–ات کجاست
@توی اون اتاق
–باشه..ممنون
کوکی رفت در اتاق رو باز کرد
–آماده ای*سرد*
+عا..آره بریم
کوکی و ات دست هم رو گرفتن و رفتم داخل سالن برگذاری مراسم (حال ندارم بگم توی مراسم چیشد😅) کوکی تمام مدت با ات سرد برخورد میکرد
بعد از مراسم رفتن سوار ماشین شدن و رفتن سمت امارت کوکی
*رسیدن*
بادیگارد ها درو باز کردن و کوکی ماشین رو برد داخل پارکینگ و خاموشش کرد و بدون توجه به ات پیاده شد رفت داخل
ویو ات
این چرا همچین کرد اییش لعنتی یک ماهه همین جوری شده من قراره چجوری با این زندگی کنم پیاده شدم رفتم داخل داشت داخل آشپز خونه آب میخورد
+جونگ کوک
–چیه*سرد*
+من......*با حرف کوکی حرفش قطع شد*
–راستی اتابت اونجاست میخوام بخوابم مزاحمم نشو
و رفت داخل اتاق ویو درو پشت سرش بست
+و.ولی*آروم*
ویو ات
کنترل اشک هام دست خودم نبود رودخانه چشمام جاری شده بود و بند نمیود چرا با من اینجوری میکنه منم آدمم..من زنشم..همش تقصیر بابامه هیچ وقت نمیبخشمش ولی از طرفی هم هرچی نباشه من زنشم نباید اینجوری باهام رفتار کنه بی اختیار داد زدم
+جونگ کوک ازت متنفرمممممممم*گریه و داد*
ورفت داخل اتاقش و درو پشت سرش محکم بست که......
به نظرتون چیشد که کوکی انتدر با ات بد شد اونم جونگ کوکی که عاشق ات بود و براش هرکاری میکرد؟
ادامه دارد............
- ۹.۶k
- ۰۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط