تو خیابون داشتم راه می رفتم منو با چادر دید گفت

تو خیابون داشتم راه می رفتم منو با چادر دید گفت:
تو این گرما! این چیه؟ "آبپز" نمیشی؟!!
و بعد انگار یکی تو دلم گفت:
قل نار جهنم اشد حرا
بگو به آنان آتش جهنم سوزان تر است...
دیدگاه ها (۹)

موافقا=لایک یا کامنت;-)

شبتون اروم و بخیر اجیا و داداشای گلم;-)

حجابم می ارزد به یک لبخند مهدی فاطمه ..

هر بار چیزی گم میکنم...‌مادرم میگوید...‌چند صلوات هدیه کن به...

عاشقانه های شبنم

#پارت۳ رمان اگه طُ نباشی یکی دیگه منم لباسا رو پوشیدم و یه آ...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط