همیشه ساده از کنار ساده ترین لحظاتمان گذشتیم

همیشه، ساده از کنار ساده ترین لحظاتمان گذشتیم،
از چای خوردنهای کنار هم
از مرافعه های شیرین بر سر آخرین دانهء سیب زمینی توی بشقاب

از نیمکت همیشگی مان توی پارک،
از بستنی فروشی شلوغ سر چهار راه،
از آدمهایی که زیر و بم روحشان را بلد بودیم

از آدمهایی که زیر و بم روحمان را بلد بودند،
از دوستت دارم هایی که نفهمیدیم و از هم دریغ کردیم،

از راه رفتن های توی خیابانی که ردیف درختهایش را از بر بودیم،
از قدمهایی که باید با هم برمی داشتیم و صد حیف برنداشتیم.

دور شدیم از تمام دوست داشتنی هایمان ،
فاصله گرفتیم از هم،
نفهمیدیم فاصله را که نامرد است، که بیرحم است،

که وقتی بیاید و بنشیند بین لحظه های مان دیگر هیچ چیز به جای اولش برنمی گردد،
دیگر هیچوقت نه آن خیابان، خیابان می شود،
نه آن نیمکت ، نیمکت.....
دیدگاه ها (۸)

عزیز من!زندگی، بدون روزهای بد نمی شود؛بدون روزهای اشک و درد ...

اوایل پاییز بود...تابستان کوله بار آتشینش را بسته بود و هوا ...

" ﺩﻟـﻢ "ﺑﻬــﺎﻧﻪ ﯼ " ﺗـــﻮ " ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ !ﺗــــﻮ ﻣﯽ ﺩﺍﻧــﯽ ﺑﻬﺎﻧﻪ ...

آسمان ‌، آبی تر ، آب ، آبی تر ...من در ایوانم ‌،رعنا سر حوض‌...

ازمایشگاه سرد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط