مروارید آبی
مروارید آبی
Part ⁸³
ویو لانا
صدای نامعلومی میشنیدم که به مرور زمان واضح صداشو شنیدم..
اروم اروم چشمام و باز کردم و صاحب صدا رو میشناختم
_ عزیزم پاشو بریم مرخصی
+باشه
با کمک کوک از تخت بلند شدم و دست تو دست داشتیم اروم اروم از بیمارستان بیرون میومدیم
_ جیمین دارو هاتو گرفته تو ماشینه.. خواب اوره چیزای زیاد مهمی نیستن
+دستش درد نکنه
_ خیلی کند میریم اینجوری تا شبم نمیرسیم
+نمیتونم زیاد راه برم ماهیچه هام درد میکـ.. هیننننن
ویو لانا یهو دیدم زیر پام خالی شدم و تو هوام
+ببینم دیوونه ای؟
_ چه هین بلندی هم کشیدی (لبخند)
+هوفف کلافه
_ بدم میاد یکی کند میره
+بخاطر همین براید استایل بغلم کردی؟؟
_ پس چی فکر کردی اینجوری که تو میای تا فردا هم به ماشین نمیرسیم
+خیلی عجولی
_حلزون
+عع 😡
_😼 (خوشحال از اذیت کردن لانا)
فلش بک تو ماشین*
ویو جیمین
تو ماشین سکوت سنگینی بود نه لانا حوصله حرف زدن داشت
نه کوک تصمیمی برای حرف زدن
منم خیلی کلافه بودم
#فردا واستون بلیط هواپیما گرفتم
ساعت هشت
_+ ممنون
_ با تهیونگ برمیگردی دیگه؟
#اره
_ خب پس شرکت و به شما میسپارم...
#کی برمیگردید؟
+پدربزرگ وصیت کرده بود تا چهارمش بمونیم
پس پنج روز میمونیم
شایدم بیست روز
_ مگه نگفته چهار روز؟
+چرا ولی باید از فرانسه بریم یجای دیگه برای ارث و میراث...
_ اها
+میخوای تو برگرد
_ زنم اونور دنیا بزارم برگردم کره؟ ... با عقل جور در نمیاد عزیزم
موهای لانا رو نوازش میکنه*
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
Part ⁸³
ویو لانا
صدای نامعلومی میشنیدم که به مرور زمان واضح صداشو شنیدم..
اروم اروم چشمام و باز کردم و صاحب صدا رو میشناختم
_ عزیزم پاشو بریم مرخصی
+باشه
با کمک کوک از تخت بلند شدم و دست تو دست داشتیم اروم اروم از بیمارستان بیرون میومدیم
_ جیمین دارو هاتو گرفته تو ماشینه.. خواب اوره چیزای زیاد مهمی نیستن
+دستش درد نکنه
_ خیلی کند میریم اینجوری تا شبم نمیرسیم
+نمیتونم زیاد راه برم ماهیچه هام درد میکـ.. هیننننن
ویو لانا یهو دیدم زیر پام خالی شدم و تو هوام
+ببینم دیوونه ای؟
_ چه هین بلندی هم کشیدی (لبخند)
+هوفف کلافه
_ بدم میاد یکی کند میره
+بخاطر همین براید استایل بغلم کردی؟؟
_ پس چی فکر کردی اینجوری که تو میای تا فردا هم به ماشین نمیرسیم
+خیلی عجولی
_حلزون
+عع 😡
_😼 (خوشحال از اذیت کردن لانا)
فلش بک تو ماشین*
ویو جیمین
تو ماشین سکوت سنگینی بود نه لانا حوصله حرف زدن داشت
نه کوک تصمیمی برای حرف زدن
منم خیلی کلافه بودم
#فردا واستون بلیط هواپیما گرفتم
ساعت هشت
_+ ممنون
_ با تهیونگ برمیگردی دیگه؟
#اره
_ خب پس شرکت و به شما میسپارم...
#کی برمیگردید؟
+پدربزرگ وصیت کرده بود تا چهارمش بمونیم
پس پنج روز میمونیم
شایدم بیست روز
_ مگه نگفته چهار روز؟
+چرا ولی باید از فرانسه بریم یجای دیگه برای ارث و میراث...
_ اها
+میخوای تو برگرد
_ زنم اونور دنیا بزارم برگردم کره؟ ... با عقل جور در نمیاد عزیزم
موهای لانا رو نوازش میکنه*
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
- ۷.۸k
- ۲۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط