دختر چشماشو باز کرد و رو تخت نشست
دختر چشماشو باز کرد و رو تخت نشست
درد داشت ولی با عشق به عشقش نگاه کرد.
دختر طاقت نیورد و خم شد و لبای پسر رو بوسید...
به آرامی از تخت بلند شد تا پسر بیدار نشود
دختر درد داشت،دستش را زیر شکمش گذاشت،خم شد تا لباس هایش را بردارد.
اما.....
پسر بیدار شد و گفت:هی ،کجا رفیقمم هست :))
درد داشت ولی با عشق به عشقش نگاه کرد.
دختر طاقت نیورد و خم شد و لبای پسر رو بوسید...
به آرامی از تخت بلند شد تا پسر بیدار نشود
دختر درد داشت،دستش را زیر شکمش گذاشت،خم شد تا لباس هایش را بردارد.
اما.....
پسر بیدار شد و گفت:هی ،کجا رفیقمم هست :))
- ۱.۸k
- ۲۲ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط