دشمن ناتنیpt

دشمن ناتنیpt26
(فردا*فرانسه)
آماده شد تا برای امضا مدارک همراه سون هو بره و بعدش به کره برگردن.
تو ماشین بودن که صدای تلفن گوشی جونگکوک سکوت رو شکست.
# جونگکوک....
جیسونگ صداش بی احساس بود ولی غم هم داشت.
-چیشده
# پدرت....سکته کرده
جونگکوک تا ته حرف جیسونگ رو خوند و با گفتن باشه ای تلفن رو قطع کرد،پدری که فقط چهره تاری ازش به یاد داشت مرده بود،باید ناراحت میشد؟مثل بقیه پسرای دیگه پدرشون رو از دست میدادن گریه میکرد؟
بیشتر فکر کرد،سعی کرد خاطرات بد از مرد به یاد بیاره تا بتونه ناراحت نشه،اما مرد همیشه با پسرش خوب بود،حتی تا همین یه سال پیش سعی کرده بود باهاش تماس بگیره ولی خب جونگکوک بود که مادرش رو انتخاب کرده بود.
.
کار مدارک تموم شده بود و الان تو هواپیما بودن.به گفته مادرش امروز خاکسپاری پدرش بود و حتما باید می‌رفت .
احساس پوچی میکرد؟خودش نمیدونست چه احساسی داره،سون هو با فهمیدن ماجرا سعی کرده بود غمی تو صدا یا چهره پسر پیدا کنه اما چیزی نبود.
.
از هواپیما پیاده شدن و جونگکوک سمت دو مرد چرخید.
-من میرم خاکسپاری ....شما برگرد.....
@ ماهم باهات میایم پسر
جونگکوک نگاهی بهشون کرد و بعد از سوار شدنشون تو ماشین سعی کرد حرفی نزنه.
وقتی رسیدن از ماشین پیاده شدن و سمت جیسونگ رفتن....جونگکوک دستش رو دور شونه مادرش حلقه کرد.
با دیدن گریه کردن خانواده پدرش بغض گلوش رو چنگ زد اما اشکی ریخته نشد.
.
تموم شدن مراسم باعث شد که جونگکوک واقعا احساس پوچی کنه،اگه اون موقع با پدرش ارتباط نداشتن باز هم از وجودش خبر داشت اما الان دیگه کسی نیست که جونگکوک از بودنش اعتماد به نفس بگیره.به هر حال اون پدری بود که وقتی جونگکوک بچه بود حتی بیشتر از مادرش بهش نزدیک بود.
دیدگاه ها (۶)

دشمن ناتنیpt27سوار ماشینی که جیمین باهاش به مراسم اومده بود ...

دشمن ناتنیpt28رفت تو حموم و حوله ای خیس کرد و بعد برگشت پیش ...

دشمن ناتنیpt25(فرانسه ساعت 2 ظهر)@ امروز میریم برای تحویل سن...

دشمن ناتنی pt24همشون رو مبل نشسته بودن که سون هو حرف زد@ اون...

black flower(p,309)

black flower(p,252)

#عشق_پول#part22جیسونگ : خب ... مهم نیست ... من خوابم میاد *م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط