Part

Part38:
غذا هازو بردم سر میز نشستیم و میخوردیم من و کوک بغل هم بودیم سوجونم روبه روی ما نشسته بود نمیتونستم چیزی بخورم همش نگاهم میکرد
_ عزیزم مطمئنی خوبی ؟
+ ها عا اره اوکیم
غذا رو خوردیم جمع کردم و گذاشتم ماشین ظرف شویی چون حال شستن ظرف نداشتم رفتم تو حال
/ خب عروس ما کجا ها بخوابیم
_ چی شب اینجایین
/ اره دیگه پسرم
_ نه امشب نمیشه کار داریم
+ نه نه نه اتفاقا بیکاریم میخواستیم فیلم ببینم از این لحاظ گفت که یوقت صداش اذیتتون نکنه
_ اره برا همین میگم دیگه
/ نترس همگی خوابمون سنگینه
+ خب عالیه اتاق بالا هست بجز اون دوتا اتاق روبه روی پله هر اتاقیی بخواین میتونین برین
* شبتون بخیر مرغای عاشق
# شب بخیر هاری
_ اهم اهم
# شب توعم بخیر داداش
_ اهم اهم
# چیزی شده
_ خانم باید میگفتی هاری خانم
+ عا شب بخیر هاری خانم
_ درست شد
+ اییی خدا فداتشم منننننن
_ خب دیگه ما میریم اتاقمون شب بخیر
+ کوک ای خدا شب همگی خوششش کوک وای سااا
رفتیم توی اتاق کوکم در اتاقپ قفل کرد
_خب تنها شدیم
+ کجا تنها شدیم دوست بابات هس مامانامون باباهامون پسر دوست بابات تهیونگ و لیا همه هستن
_ اونا الان خوابن
+ نیستن
_ از کجا میدونی
+ الان بتت میگم
دیدگاه ها (۲)

ادامه ی ۳۸ رفتم قفل درو باز کردم و درو تا باز کردم لیا و تهی...

Part39:_ فردا از پیش من جم نمی خوری بدون منم جایی که اون هست...

Part37:آماده شدیم و در زدن رفتیم دم در و باز کردیم اومدن دست...

Part36:بعد از اینکه کوک خدابید مثه سگ پاشدم جمع کردم اینجارو...

رومان مافیایی پارت ۳ وارد امارت شدیم و ...٪چیشده چرا وایسادی...

فیک ایدل عاشقپارت ۸ ویو ا.تیک هفته از اون موقع میگذره و منو ...

My violent mafiaseason2Part12ویو ا.ت با صدای کوک بیدار شدم چ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط