جرعهایازتو

╭────────╮
‌ ‌ ‌ 𝐚 𝐬𝐢𝐩 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮 ‌
╰────────╯
جـرعــه‌ای‌از‌تــو¹⁸
آروم و طوری که فقط من بشنوم گفت:مثل اینکه دلت تنبیه میخواد
جونگ کوک دستمو کشید و از سالن رفتیم بیرون،با قدم های محکمش منو به سمت اتاق برد.
درو محکم بست و منو چسبوند به دیوار.
دستامو بالای سرم توی دستش قفل کرد،نگاهشو توی صورتم چرخوند و گفت:اگه از این به بعد حرف روی حرفم بیاری میکشمت،با چه حقی اعتراض میکنی؟
ناخودآگاه اشکام جاری شدن و حق حقم کل اتاق رو گرفت.
از میون گریه هام گفتم:اگه..اگه هنوزم دوستش داری..فقط برو بهش..بگو،چرا..چرا انقدر منو اذیت میکنی؟،مگه..من چیکارت کردم؟
با تعجب و چشمهای گرد شده پرسید:منظورت کیه..تو..
آروم خندید و بعد دوباره بساط خنده رو از روی لبش جمع کرد و گفت:تو..حسودیت شده؟
اشکامو پاک کردم و گفتم:حسودی؟!،چرا..باید حسودی کنم؟
آروم نزدیک شد،به لبم خیره شد و گفت:تو..عاشقمی؟!،هوم؟
چیزی نگفتم و با چشمهای اشکیم بهش خیره شدم.
آروم نزدیک شد و گفت:این سکوتت رو به عنوان تایید در نظر میگیرم
اگه دستام آزاد بودن یدونه محکم میخوابوندم تو گوشش.
اخمی کردم و گفتم:ولم کن
اونیکی دستشو روی بدنم کشید و گفت:ولت کنم؟،باشه
نزدیکتر شد و آروم گفت:فقط باید یه کاری بکنی
به لبام خیره شد و بعد به چشمام نگاهی انداخت.
اون..اون میخواد بوسش کنم؟
سرمو تکون دادم و گفتم:من..من همچین کاری نمیکنم
شونشو انداخت بالا و گفت:باشه،پس منم ولت نمیکنم
اون چندین بار منو بوسیده..
فقط یه بوسه سادست..
چشمامو بستم و سریع یه بوسه کوچیک روی لباش کاشتم.
با چشمهای گرد شدش بهم نگاه میکرد،دستش سست شد و دستمو رها کرد.
چرا..چرا انگار قلبم میخواد از سینم بزنه بیرون؟!
سرمو انداختم پایین و گوشه لبمو گاز گرفتم.
از چونم گرفت و سرمو آورد بالا و گفت:انگار خوشت میاد منو دیوونه کنی
و بعد دستمو کشید و به سمت تخت برد...

#فیک#رمان#جیمین#بی_تی_اس#جرعه_ای_ازتو#وی#تهیونگ#جونگکوک#شوگا#نامجون#جی_هوپ#جین#سناریو
دیدگاه ها (۰)

╭────────╮ ‌ ‌ ‌ 𝐚 𝐬𝐢𝐩 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮 ‌ ╰────────╯جـ...

╭────────╮ ‌ ‌ ‌ 𝐚 𝐬𝐢𝐩 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮 ‌ ╰────────╯جـ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط