از شعبده باز هم کاری ساخته نیست

از شعبده باز هم کاری ساخته نیست ؛

گیرم طناب بکشد از دل من تا دل تو...

گیرم با دستهایی به پهلو باز ،

که معلوم نیست برای حفظ تعادل است ؛

یا برای بغل کردن تو...

تمام طناب را راه بروم ،

و نیفتم از دهان تو...

گیرم گرم بنوشی ام ،

گرم بپوشی ام...

گرم ببوسی ام...

گرمتر...

یا گیرم این لبخند گرم کج ات ،

بحث انگیزترین تابلوی نقاشی قرن بعد شود،... ...

با اینها ، چیزی از قد تنهایی های من آب نمی رود...

و هنوز شبها روی شعرها از این پهلو، به آن پهلو...

...

برای دوست داشتنت،

لبخندهایت را نه ،

دلت را لازم دارم...!


#مهدیه_لطیفی
دیدگاه ها (۱۴)

در شمارش بیهوده*ی گوسفندان ،در قُرق شبانه*ی تن و بستر ؛چاره ...

غمگینم ؛شبیه کشیده آبدار مرگ در صورت زندگی...شبیه آب شدن یک ...

دلم دیگر به زنده گی گرم نیست...مادر می گوید:باید کمی به خودت...

دوری تو ،مزه ی قــبــر می دهد...!این گلدان هم پژمرد ،کسی آبش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط