خیابان کافه


خیابان ، کافه ...
غروب و یک میز دو نفره
می‌ترسم پایم را از شعرهایم بیرون بگذارم
و دیگر پیدایت نکنم
در هیچ خیابان و کافه‌ای ...!

🍃🌹
دیدگاه ها (۵)

فنجان چایی را که تو خریده بودی گذاشته ام برای روزهای بارانیر...

به دارُ ، چلهُ ، تار و پودِ قالیِ نیمه تمام چشم دوخته ام.‌.....

در غـم قامـت رعنـای تو شمشـاد شکسـتبـس‌که شیـرین دهنـی حـرمت...

نگارم رفتنت دیوانه ام ڪرد هواےدیدنت پروانہ ام ڪرد شدم آواره ...

میز کوچکی دو نفره با پارچه ی چهارخونه ی قرمز!فکرش را بکن، خو...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟑عشق مافیاویو جونگ کوک از خونه اومدم بیرون رفتم به کافه...

کنار تو بودن،طعم و حس و حالِ خاص خودش را دارد!مثل مزه ی گوجه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط