دخترباغبان
#دختر_باغبان
#پارت_92
+آخه کدوم خری ساعت چهار توی این گرما میره بیرون؟
لونا:تو.
+وایسا امروز ببینمت حسابتو میرسم.
لونا:پنج خوبه؟
+آره
لونا:تا ساعت چند اجازه بهت داد؟
+نه
لونا:خب اکی پنج آماده باش فعلا.
+باشه خداحافظ.
حوله رو برداشتم و حموم مثل همیشه نیم ساعتی طول کشید.
حوله رو دورم کردم و از حموم بیرون زدم.
خواستم حوله رو در بیارم که از شانس گوه من پیشی جون اومده بود و روی تخت خوابیده بود آخه نمیشد دیر تر بیای.
سمت کمد لباسی رفتم و یه دست لباس بیرونی برداشتم و وارد حموم شدمو پوشیدمش.
موهامو با سشوار خشک کردم و شونش زدم.
آرایش ملیحی کردم و نگاهی به ساعت انداختم چهار و نیم بود دیگه باید راه میافتادم.
آروم پتو رو روی یونگی کشیدم و بعد از اتاق بیرون رفتم.
و راه پیاده سمت وسط شهر رفتم که لونا رو دیدم.
لونا: سلام.
+علیک.
لونا:حال جیمین جونم چطوره؟
+نیومده حال اونو میپرسی؟
لونا:ایششش
خب حالا کجا بریم؟
+اول بریم شهربازی؟
لونا:آهوم.
+اینقدر شهرو گشتیم و نفهمیدم که ساعت چند روی یکی از نیمکت ها نشستیم و گوشیمو از جیبم درآوردم ساعت ده رو نشون میداد.
+ساعت دهه
لونا:خب
+ساعت نه باید خونه باشم.
لونا:قول میدم بیام رو قبرت.
+لونا
فکر کردی به همین راحتی ازم میگذره.
لونا:خب باشه بیا ماشین بگیریم.
+روی خیابون وایساده بودیم که شاید یه تاکسی گیرمون بیاد ولی نه نبود.
بعداز چند مین ماشینی جلومون توقف کرد درسته یونگی و جیمین بودن و قیافه خیلی عصبی.
ــ دوتا تون گمشین داخل.(عصبی
+یون...........
ادامه دارد................∆
#پارت_92
+آخه کدوم خری ساعت چهار توی این گرما میره بیرون؟
لونا:تو.
+وایسا امروز ببینمت حسابتو میرسم.
لونا:پنج خوبه؟
+آره
لونا:تا ساعت چند اجازه بهت داد؟
+نه
لونا:خب اکی پنج آماده باش فعلا.
+باشه خداحافظ.
حوله رو برداشتم و حموم مثل همیشه نیم ساعتی طول کشید.
حوله رو دورم کردم و از حموم بیرون زدم.
خواستم حوله رو در بیارم که از شانس گوه من پیشی جون اومده بود و روی تخت خوابیده بود آخه نمیشد دیر تر بیای.
سمت کمد لباسی رفتم و یه دست لباس بیرونی برداشتم و وارد حموم شدمو پوشیدمش.
موهامو با سشوار خشک کردم و شونش زدم.
آرایش ملیحی کردم و نگاهی به ساعت انداختم چهار و نیم بود دیگه باید راه میافتادم.
آروم پتو رو روی یونگی کشیدم و بعد از اتاق بیرون رفتم.
و راه پیاده سمت وسط شهر رفتم که لونا رو دیدم.
لونا: سلام.
+علیک.
لونا:حال جیمین جونم چطوره؟
+نیومده حال اونو میپرسی؟
لونا:ایششش
خب حالا کجا بریم؟
+اول بریم شهربازی؟
لونا:آهوم.
+اینقدر شهرو گشتیم و نفهمیدم که ساعت چند روی یکی از نیمکت ها نشستیم و گوشیمو از جیبم درآوردم ساعت ده رو نشون میداد.
+ساعت دهه
لونا:خب
+ساعت نه باید خونه باشم.
لونا:قول میدم بیام رو قبرت.
+لونا
فکر کردی به همین راحتی ازم میگذره.
لونا:خب باشه بیا ماشین بگیریم.
+روی خیابون وایساده بودیم که شاید یه تاکسی گیرمون بیاد ولی نه نبود.
بعداز چند مین ماشینی جلومون توقف کرد درسته یونگی و جیمین بودن و قیافه خیلی عصبی.
ــ دوتا تون گمشین داخل.(عصبی
+یون...........
ادامه دارد................∆
- ۳.۵k
- ۰۶ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط